دکتر پیمان دوستی

آمیختگی و گسلش در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (اکت)

اگر ذهن شما نیز اندکی شبیه ذهن من باشد، زمانی که با فرد جدیدی برخورد می‌کنید در اولین نگاه بر اساس ظاهر و پوشش او را قضاوت می‌کنید. این موضوع به دلیل غیرعادی بودن ما نیست.

نویسنده: دکتر پیمان دوستی

دانلود ویدیو کارگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (اکت)

به نحوه‌ای که ذهن ما طی سال‌ها تکامل پیداکرده و شکل‌گرفته است فکر کنید. یک‌گونه ضعیف که در مقابل حیوانات قوی‌تر از خود در این کره خاکی سال‌ها زندگی کرده و هم‌اکنون فرمانروای زمین شده است.

نیاکان ما همیشه در حال قضاوت کردن بوده‌اند. این مکان امن است یا نه؟ این حیوان خطرناک است یا نه؟ دوست است یا دشمن؟ و … . با تشکر از ذهن قضاوت گر ما که هم‌اکنون در این جایگاه هستیم؛ اما گاهی این ذهن قضاوت گر دردسرهایی هم برای ما ایجاد می‌کنند و افکار خود را واقعیت مطلق فرض می‌کنیم.


پس تعجبی نیست که ذهن ما امروزه به یک ماشین قضاوت گر تبدیل‌شده باشد، همان آمیختگی‌هایی (چسبیدگی) که در درمان پذیرش و تعهد (ACT) از آن سخن می‌گوییم. لباسی که می‌پوشیم، قضاوت‌هایی زیادی ازجمله شغل، جاه‌طلبی‌ها، هیجانات و گذراندن عادات ما را در نگاه دیگران ایجاد می‌کند.

كلينيك روانشناسي دكتر جنيفر ليترالي كتابي با موضوع روانشناسي لباس «ارتباط لباس شما با شما» در مورد اين پديده نوشته است. گاهی اوقات و نه الزاماً همیشه لباس پوشیدن ما نشان‌دهنده عادات رفتاری، انگیزه‌های درونی مثل هیجانات، تجارب و فرهنگ ما است؛ اما سؤال اصلی اینجاست که قضاوت‌های ما بر اساس پوشش افراد تا چه اندازه برای ما کارایی دارد؟

دانلود ویدیو کارگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (اکت)

اجازه دهید نگاهی به فرایند آمیختگی (چسبیدگی) و گسلش در درمان پذیرش و تعهد بیندازیم. آمیختگی (چسبیدگی) یعنی، ما به افکار خود چسبیده‌ایم، آن‌ها را واقعیت مطلق فرض می‌کنیم و احساس می‌کنیم همه‌چیز را درباره آن می‌دانیم. حال بر اساس واقعی پنداشتن معانی کلامی و افکارمان، عکس‌العمل نشان می‌دهیم.

گسلش یعنی جدا شدن از افکارمان، فاصله گرفتن از برخی از آن‌ها، به عقب برگشتن و تماشای افکار بدون قضاوت به‌جای اینکه به آن‌ها بچسبیم. گسلش شامل «یک گام به عقب رفتن» در ذهن است: مثل‌اینکه به داستانی که ذهن ما برایمان می‏گوید، گوش دهیم اما مجذوبش نشویم. در حالت آمیختگی (چسبیدگی)، در افکار خود گم می‏شوید، دودی از قضاوت‌ها جلوی دیدتان را می‌گیرد و زندگی (دنیا، همسر یا شخصی که ملاقات می‌کنید) را به‌سختی، محدود و تیره با کوله باری از قضاوت‌ها می‌بینید.

در حالت گسلش، می‌توانید گامی به عقب بردارید، افکار خود را تماشا کنید و حالا انتخاب کنید که چگونه به آن‌ها پاسخ دهید.
ممکن است بگوید، اگر این قضاوت‌ها درست باشند چی؟ باید بگویم، ما از هیچ درست و غلطی صحبت نمی‌کنیم، بلکه از کارایی صحبت می‌کنیم.
چسبیدن به افکار، قضاوت‌ها و تعصبات، چه کمکی به ما برای داشتن یک زندگی ارزشمند می‌کند؟ نیازی نیست حرف‌هایم را چون من می‌گویم باور کنید.

دانلود ویدیو کارگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (اکت)

نگاهی به تجربیات خودتان بیندازید، زمانی که به افکار خود چسبیده‌اید و اسیر آن می‌شوید تا چه اندازه از ادامه کارهایی که می‌توانستید انجام دهید و انجام دادن آن‌ها مهم است بازمی‌مانید؟
ذهن مانند ماهی گیری است که در طول روز بارها طعمه‌اش را که شامل خود قضاوت گری‌ها، قضاوت‌هایی در خصوص همسرمان و یا دیگران است را برای ما پرتاب می‌کند.
هیچ اجباری برای نچسبیدن به افکار وجود ندارد، بلکه انتخاب با ماست که این طعمه را واقعیت مطلق فرض کنیم، به آن بچسبیم و از ادامه یک زندگی ارزشمند فاصله بگیریم، یا اینکه طعمه را نگاه کنیم و بگوییم: «آها! این یک طعمه قدیمی است، قبلاً هم آن را دیده‌ام» و به ادامه زندگی ارزشمندمان ادامه دهیم.

دکتر پیمان دوستی

چرا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد؟

اگر صاحب یک خانه هستید، هزینه‌های تعمیر، نگهداری، قبض برق و گاز را هم پذیرفته اید؛ اگر یک کودک دارید، پوشک کثیف و بی‌خوابی شبانه را هم قبول کرده‌اید؛ و اگر رابطه ای صمیمی دارید، به­طور طبیعی مقدار مشخصی از درد و استرس را هم تضمین کرده‌اید.

منبع: دوستی، پیمان. (۱۳۹۵). چرا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد؟. روان بنه. شماره ۵٫ سال اول.

دانلود ویدئو کارگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد

این‌ یکی از حقایق ناخوشایند انسان بودن است، هر مسیری که در آن قدم می گذارید، مقداری درد به همراه دارد. زندگی با درد عجین است و آدمی با اجتناب و پرهیز از این درد، نمی تواند به تمایلاتش نزدیک شود. ما نمی توانیم هم درد نکشیم و هم به خواسته هایمان نزدیک شویم. در ادبیات عرفانی ما، تجربه کردن درد روان شناختی، همواره فضیلت دانسته شده است(درد عشقی کشیده ام که مپرس / زهر هجری چشیده ام که مپرس).

درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد[۱]، بین درد[۲] و رنج[۳] تفاوت قائل می شود. درد در زندگی ما اجتناب ناپذیر است، حال تلاش ما برای گریز از این درد، ما را دچار رنج می کند که انفعال را به همراه دارد. افزایش اجتناب از درد، همراه با ناتوانی ما در کاهش پریشانی در دراز مدت و حتی کوتاه مدت منجر به دوری روز افزون از زندگی با معنا، هدفمند و پرشور می شود. اساسا مانند این است که از دست دادن عزیزان ما اجتناب ناپذیر و دردناک است. حال تلاش بیهوده ما برای اجتناب از درد حاصل، و اندوه بیش از حد ناشی از عدم موفقیت ما برای بازگرداندن فرد از دست رفته، رنج را به همراه دارد و مانع ادامه زندگی هدفمند و معنا دار ما می شود.

ما از دوران کودکی انواع شیوه های کنترل کردن را می آموزیم، مانند کودکی که سعی دارد با گریه کردن کنترل شرایط بیرونی را به دست بگیرد. حال اگر واقعیت  با خواسته های ما همخوان نباشد، چه اتفاقی می افتد؟ به رویدادهایی که تحت کنترل مستقیم شما نیستند توجه کنید: برای مثال، آب و هوا در کنترل مستقیم شما نیست، اما اینکه در شرایط مختلف آب و هوایی چه بپوشید، تحت کنترل مستقیم شماست. ترافیک در کنترل شما نیست، اما نوع رانندگی شما در شرایط ترافیکی در کنترل شماست.

انتظار بر این است که هرچه پذیرش[۴] و رفتار همسو با ارزشها[۵] (عمیق‌ترین خواسته‌های قلبی، برای کسی که می‌خواهید باشید و آنچه می‌خواهید برای داشتنش در زندگی تلاش کنید)، بیشتر و ماندگار تر باشد، تغییر بادوام تری حاصل می شود. پذیرش برای اینکه همواره فرایند مفیدی باشد، اصولا باید شامل تمایل به تجربه هر میزان از پریشانی در راستای رسیدن به ارزش هایمان باشد. بدین منظور از راهبردهای نا امیدی سازنده استفاده می شود تا به درمانجویان کمک شود، نگرش خود به تغییر را اصلاح کنند. نا امیدی سازنده در مدل پذیرش و تعهد، درصدد برجسته کردن نا کارآمدی راهبردهایی است که فرد تا به حال، برای کنترل کردن شرایط استفاده کرده است(در نا امیدی بسی امید است).

               به‌طور جالب‌توجهی، اگرچه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اساس آخرین مطالعات در روانشناسی رفتاری است اما تا حدی، به بسیاری از سنت‌های کهن شرقی شبیه است. در این مدل، تمام وقت سر و کار ما با داستان ها و استعاره ها است. این داستان ها و استعاره ها، به مراجعان جهت درک هرچه بهتر مفاهیم کمک می کنند. همچنین ما می توانیم، به جای استفاده از استعاره های رایج درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، از اشعار و تمثیل های رایج در فرهنگ و ادبیات پارسی استفاده کنیم.

               درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، امید واقع‌بینانه‌ای به مراجعان می‌دهد، اما وعده‌های بیش‌ازحد نمی‌دهد و انتظارات نادرست را بالا نمی‌برد. در این مدل، فرض بر این است که بخش قابل توجهی از درد روان شناختی، جز به هنجار تجربه انسانی است. هدف درمان پذیرش و تعهد، تغییر شکل یا فراوانی افکار و احساسات آزارنده نیست؛ بلکه هدف اصلی آن تقویت انعطاف پذیری روان شناختی[۶] است.

               بر اساس تحقیقات علمی، روشن است که هر چه سطح انعطاف‌پذیری روان‌شناختی بالاتر باشد، کیفیت زندگی هم بیشتر می‌شود. پس درواقع این واژه به چه معناست؟ خب، انعطاف‌پذیری روان‌شناختی، توانایی سازگاری با یک وضعیت، با ذهن باز، آگاهی و تمرکز است که شما را برای انجام اقدام مؤثر با ارزش‌ها هدایت می‌کند. به نظر گیج‌کننده است؟ اجازه بدهید تا این بحث را بازکنم. دو مؤلفه کلیدی در انعطاف‌پذیری روان‌شناختی وجود دارد :

  1. حالت ذهنی که معمولاً به عنوان “ذهن آگاهی[۷] ” شناخته می شود. ذهن آگاهی، شما را قادر می‌سازد:
    • تا از تجربه‌های اینجا و حال خود به‌طور کامل آگاه باشید؛
    • با نگرش باز و کنجکاوی حواستان به کاری که انجام می‌دهید باشد؛
    • تا تأثیر افکار و احساسات دردناک را کاهش دهید.
  1. توانایی انجام عمل مؤثر یا به ‌عبارت‌دیگر:
    • اقدامی آگاهانه و عمدی؛
    • با انگیزه، هدایت‌شده، و الهام گرفته از ارزش‌های اصلی؛
    • که انعطاف‌پذیر بوده، و با وضعیت موجود سازگار است.

به عبارت ساده‌تر، انعطاف‌پذیری روان‌شناختی توانایی در حال بودن و انجام دادن عمل متعهدانه[۸] ، برای انجام دادن آنچه در مسیر ارزشتان مهم است، تعریف می‌شود. در این درمان، کشف می‌کنید که چگونه باورها و نگرش‌های بیهوده را در مورد رویدادهای ناخوشایند نادیده بگیرید و به سوی زندگی هدفمندانه ای قدم بگذارید.

چشم ها را باید شست

 جور دیگر باید دید

واژه ها را باید شست

واژه باید خود باد

واژه باید خود باران باشد

دکتر پیمان دوستی

لنگر انداختن با تنفس آگاهانه (مایندفولنس)

وقتی در یک موقعیت استرس زا هستید، هیچ چیز شما را آرام نمی‏کند. این مسأله به­ این دلیل است که بدن شما طی میلیون‏ها سال در مواقعی که در یک موقعیت چالشی یا تهدید کننده هستید، برای داشتن پاسخ “جنگ و گریز” تکامل یافته است. پاسخ جنگ و گریز به این معنی است که بدن شما خودش را آماده می‏کند که یا فرار کنید و یا بمانید و بجنگید.

منبع: درمان پذیرش و تعهد با عشق (سفارش این کتاب)/ نویسنده: راس هریس/ مترجمان: پیمان دوستی، سپیده هدایتی، حسین محققی

سفارش این کتاب

ضربان قلبتان بالا می‏رود، ماهیچه‏ها منقبض می‏شوند، سطح آدرنالین افزایش می‏یابد و شما احساساتی قوی مانند ترس یا عصبانیت را تجربه می‏کنید. تا کنون هیچ تکنیک آرام سازی شناخته نشده تا بشر را، زمانی که در یک موقعیت چالش­انگیز است آرام کند.

تکامل با شما در این زمینه پیوند خورده است. اگر یک دیو مرگبار با آرواره‏های شکاف‏دهنده و دندان‏های بسیار تیز به دنبال شما باشد، می‏خواهید با سرعت هر چه تمام فرار کنید یا بمانید و بجنگید. مسلماً مغز شما نمی‏خواهد که دراز بکشید و آرام باشید؛ بنابراین تکنیک های آرام سازی، زمانی که در موقعیت چالشی یا تهدید کننده هستید کار نمی‏کند.

دانلود ویدئو کارگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد

اگر تابه‌حال تکنیک‌های آرام سازی را یاد گرفته‏اید، آن را با تجارب خود بررسی کنید. این تکنیک‌ها زمانی تأثیر مثبت دارد که در آرامش بسر می‌برید، مثلا زمان استراحت و نهار در پارک، زمان گوش دادن به CD در اتاق خواب، زمانی که بعد از کلاس یوگا روی زمین دراز کشیده‏اید، یا روی یک راحتی در اتاق درمانگر خود نشسته‏ اید.

ولی عملاً شما را هنگامی که در میان یک موقعیت چالشی مانند سخنرانی، امتحان، رفتن به مصاحبه و یا هنگام یک مشاجره با همسرتان در مورد مسأله­ای دردناک هستید، آرام نمی‏کند.

بیش‏تر افراد تنفس آگاهانه را آرام بخش می‏یابند، اما مهم است که بدانید: تنفس آگاهانه از تکنیک های آرام سازی نیست. تنفس آگاهانه مانند لنگر انداختن است. هنگامی که شما در وسط یک طوفان عاطفی هستید، شما را از دست طوفان خلاص نمی‏کند ولی محکم و ثابت نگاه‏تان می‏دارد تا طوفان تمام شود.

پس تنفس آگاهانه در ابتدا و مهم‌تر از همه یک لنگر است وشما را تا زمانی که طوفان تمام شود ثابت نگه می‏دارد؛ اما این یک راه جادویی برای آرام کردن امواج نیست. بدین معنی است که اگر به جای اینکه با آن به عنوان یک تکنیک آرام سازی برخورد کنید، به عنوان یک راه ثابت و محکم نگه داشتن خود توجه کنید، می‏توانید بهترین نتایج را داشته باشید.

هدیه‏ ای به نام توجه کامل در روابط بر اساس درمان پذیرش و تعهد ( اکت ACT)

یک بعدازظهر آفتابی در پارک است. دخترکی جیغ کشان با دوچرخه ‏اش از تپه پایین می‏آید. فرمان دوچرخه را رها کرده است، دستانش را در هوا گرفته و فریاد می‏زند” به من نگاه کن! به من نگاه کن!”. مادرش با لبخند او را می‏نگرد.

یک زوج جوان بر سر یک میز، عاشقانه نشسته اند مرد می‏گوید”توچشمان فوق العاده‌ای داری” و دستان دختر را می‏گیرد.

دختر  می‏گوید “واقعاً”؟

دانلود ویدئو کارگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد

او سرش را تکان می‌دهد. همان‌طور که آنها رویاگونه به هم چشم دوخته اند، تمام کسانی که در رستوران هستند به آنها نگاه می‌کنند.

هدیه ای به نام توجه کامل:

برای دیگران بسیار خوشایند است که توجه کاملتان را به آنها بدهید. وقتی کسی را مرکز توجه خود قرار می‌دهید، احساس می‌کند مهم است و شما به او خیلی توجه دارید. بر عکس این اتفاق هم صادق است. وقتی کسی واقعاً با شما مهربان است، وقتی علایق مشترک دارید احساستان بسیار خوب است، اینطور نیست؟

اکنون به کسی که واقعاً تحسینش می‌کنید فکر کنید. بازیگر مورد علاقه­تان، ورزشکار، نویسنده،  خواننده یا رهبر یک جامعه، کسی که شما در تخیلات خود دوست دارید او را ملاقات کنید. حالا فرض کنید آن شخص ناگهان وارد اتاق شما شود. آیا تمام توجه‌تان را به او می‏دهید؟ قطعاً! “در او غرق میشوید” توجه می‏کنید چه پوشیده است، چگونه به نظر میرسد، چه کار می‏کند. با علاقۀ بسیار به سخنانش گوش می‏دهید. به حالت چهرۀ او دقت می‏کنید، به لحن صدایش توجه می‏کنید. مشتاق هستید که عقایدش را بدانید. با احتیاط به آنچه می‏گوید واکنش نشان می‏دهید و اگر یک سری ویژگی‏های عجیب داشته باشد مسلماً آنها را قضاوت نمی‏کنید؛ آن را به عنوان یک ویژگی غیرعادی می‏پذیرید؛ و قطعاً در مورد آن ویژگی ناراحت نمی‏شوید. گاهی ما در حضور کسانی که آنها را تحسین می‏کنیم احساس اضطراب و نگرانی داریم، ولی به منظور گذراندن وقت بیشتر با این آدمها برای آن احساسات فضاگشایی می‏کنیم.

 در این سناریو شما توجه کامل‌تان را بذل می‏کنید، برای تجربه‌ها کنجکاو و گشوده هستید. در این لحظات شما احساس ارتباط عمیقی می‏کنید، به جای آنکه به ذهن خود بروید، کاملاً از آنچه در حال رخ دادن است آگاه هستید. مقصود من از پیوند خوردن این است.

در اوایل ارتباطتان، شما و همسرتان کاملاً مراقب هم هستید کنجکاو و “حضور” دارید ولی در طول زمان این جادو از بین می‏رود. غیرعادی نیست. برای همه اتفاق می‏افتد؛ زیرا ذهن شما یک نقاشی ازهمسرتان می‏کشد و آن نقاشی را جایگزین او می‏کند؛ اما نقاشی ثابت است و تغییر نمی‏کند و بعد از مدتی، شما تمام جزییات آن را می‏دانید. شما میلیون‌ها بار آن را دیده‌اید و دیگر به نظرتان شاهکار نمی‏آید؛ بنابراین در نهایت علاقه خود را از دست می‏دهید، قدر آن را می‏دانید ولی دیگر شما را نمی‏فریبد و بدین گونه ذره ذره به خستگی می‏رسید. گاهی از بازرسی او دست می‏کشید؛ اما با گذر زمان، نقص بیش‌تری در او می‏یابید. اگر به این عمل ادامه دهید به کراهت از نقاشی منجر می‏شود و برای روزهایی که به آن نگاه می‏کردید تأسف می‏خورید.

 بسیاری از روابط این راه­ها را طی کرده­اند. از شیفتگی تا تحقیر؛ اما نباید این‌طور باشد اگر این راهی است که در آن قرار دارید، شما باید سریعاً با توجه­آگاهی تغییر مسیر بدهید. به جای تمرکز بر تنفس‌تان بر همسرتان تمرکز کنید. کاملاً مشغول او شوید. به صورت، لب ها، چشم ها، ژست و اعمالش تمرکز کنید. به لحن صدایش ونحوۀ استفاده از کلمات توجه کنید. کاملاً در مورد احساسات و افکارش کنجکاو باشید. توجه کنید دنیا را چگونه می‏بینید. همسرتان اکنون لنگر شما می‌شود. وقتی غرق در افکارتان می‏شوید، مسیر توجه خود را تغییر دهید و حواستان را به همسرتان معطوف می‏کنید.

توجه­آگاهی به شما کمک می‏کند فرد را از نقاشی جدا کنید، متوجه می‏شوید در این انسان، عمق بیشتری نسبت به نقاشی ثابت وجود دارد. متوجه می‏شوید که نقاشی او یک کاریکاتور است. چند سمبل از فرد که به صورت نقاشی درآمده است. با دقت به نقاشی نگاه کنید. متوجه می‏شوید تنها یک لایه رنگ بر روی پارچه است؛ اما به فرد واقعی نگاه کنید و ببینید که چقدر او متفاوت است. شما عمل، زندگی و مفهوم را می­یابید.

کلمه “”engage از دو قست فرانسوی تشکیل شده “en” به معنای “ساختن” و “gage” به معنای “عهد و پیمان”. زمانی که شما با همسرتان پیوند می‏خورید، عهد، دوستی، توجه و احترام می‏بندید. ورای کلمه‏ ها شما این پیام را میفرستید که: که من به تو احترام می‏گذارم برایم مهم هستی و همیشه با تو هستم.

پیوند خوردن با همسرتان ممکن است سخت باشد. ذهن‌تان سعی می‏کند حواس شما را پرت کند. داستان پشت داستان برایتان می‏فرستد به امید آنکه شاید شما گرفتار یکی از آن‏ها بشوید، گاهی موفق می‏شود؛ اما شما می‏توانید در رها سازی، بهتر و بهتر عمل کنید. ممکن است احساسات دردناکی مانند خشم و رنجش را به عنوان مانع پیش رو داشته باشید.

یک مانع دیگر؛ حالت پاسخ‌خودکار است(همراهی کردن احساسات بدون توجه به اینکه چه چیزی واقعاً مهم است)؛ اما شما می‏توانید در ارتباط برقرار کردن با قلبتان و عمل مبتنی بر ارزشهایتان روز به روز بهتر شوید.

منبع: درمان پذیرش و تعهد با عشق (سفارش این کتاب)/ نویسنده: راس هریس/ مترجمان: پیمان دوستی، سپیده هدایتی، حسین محققی

کاربرد درمان پذیرش و تعهد (اکت ACT ) در توهمات شنوایی

کارلوس ویگا-مارتینز، مارینو پرز آلوارز،  خوزه. گارسیا منتس

مترجم: پیمان دوستی

دانلود ویدئو کارگاه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد

درمان پذیرش و تعهد (ACT) نسل جدیدی از رفتار درمانی است که پس از دریافت حمایت های تجربی ای در خصوص انواع اختلالات یک درمان جدید امیدوار کننده برای اختلالات سایکوسیس را نیز ارائه می دهد.

برخلاف درمان های سنتی مانند درمان با استفاده از داروهای ضد جنون و درمان های شناختی رفتاری که هر دو بر کاهش علائم تمرکز می کنند، ACT پذیرش فعال و به طور همزمان دست یابی به اهدافی ارزشمند برای زندگی فرد به رغم وجود نشانه های توهمات شنوایی را پیشنهاد می دهد. مطالعه موردی بر روی مردی ۳۰ ساله با تشخیص اسکیزوفرنی، منطق و اثربخشی ACT و همچنین کاربرد آن را به عنوان بخشی از فعالیت های روزمره یک روان شناس بالینی در یک مرکز عمومی مراقبت از سلامت روان نشان می دهد.

نظریه واکنشهای هیجانی : ماورر

ماورر از طرفداران نظریه کاهش سایق هال به شمار می آید. او دارای نظریه خاصی به نام واکنشهای هیجانی یا شرطی شدن اضطرابی است. به نظر ماورر شرطی شدن بازتابی پاولف بیشتر به وظایف دستگاه عصبی خود مختار و کنترل اندرونه ها و تنظیم دستگاه گردن خون ارتباط دارد.

دستگاه عصبی خود مختار یا غیر ارادی از دو شاخه سمپاتیک و پاراسمپاتیک تشکیل یافته است که عکس یکدیگر عمل می کنند. پاراسمپاتیک بازدارنده فعالیتهای سمپاتیک است.

از نظر ماورر درد و دیگر حالتهای ناخوشایند در هیجان ترس دارای سهم بزرگی می باشند. اگر هر بار که صدای زنگ شنیده می شود به شخص ضربه دردناک هیجانی وارد شود، پاسخ شرطی یک پاسخ هیجانی است که از ترس ناشی می شود.

الگوهای گوناگونی که با یکدیگر عمل متقابل دارند از الگوها یا دگرگونی های انگیزشی به وجود می آیند. محرک های دردآور به جای ترس به صورت محرکهای طبیعی یا غیر شرطی به کار می روند.

ماورر محرک های دردآوری را که در مورد یادگیری به کار رود تقویت کننده افزایشی و آن را که موجب آرامش یا کاهش انگیزش می شود ( غذا هنگام گرسنگی) تقویت کننده کاهشی می نامد. نظریه ماورر بر عامل تعادل حیاتی استوار است. به طور کلی تا انگیزشی در کار نباشد از موجود زنده هیچ گونه رفتاری سر نمی زند.

نقش آمادگی در رفتار

به عقیده هال انسان چیزی را می تواند بیاموزد که توانایی و آمادگی اجرای آن را داشته باشد. فرد فقط پاسخهای عاطفی یا هیجانی را در برابر محرکها می تواند بیاموزد. رفتارهای آموختنی دیگر، خواه ارادی و غیر ارادی، آنهایی هستند که در یادگیرنده، توانایی انجام دادن آنها وجود داشته باشد.

فراگشت

فراگشت یا پس فرست به معنای بازگشت اطلاعات به مرکز کنترل است. در یادگیری عبارت از اطلاع پیامد پاسخی است که در وقوع آینده آن موثر خواهد بود. این مفهوم را به طور خلاصه اطلاع از نتایج نیز گفته اند. فراگشت همانند دستگاه ترموستات انجام وظیفه می کند.

به عقیده ماورر هیجانها رفتار را به وجود می آورند، آن را راهنمایی و کنترل می کنند و به نوبه خود به وسیله رفتار و انگیزش خود به حود دستگاه حسی و جنبشی ایجاد یا راهنمایی می شوند.

روش تقلیددی و نمایشی

وقتی فردی در موقعیت خاصی ببیند که شخص دیگری عملی انجام می دهد که مورد پسند اوست در او آثار خوشی و رضایت پدیدار می شود و ممکن است همین فرد در موقعیت مشابه اعمالی انجام دهد که بی شباهت به کردار آن شخص نباشد. در این مورد می گوییم عمل تقلید به وقوع پیوسته است. یعنی در واقع رفتار شخص به صورت محرک در موقعیت معین عمل کرده است.

یادگیری بدون عمل

نظر ماورر بر آن است که عمل برای برای آموختن همیشه الزامی نیست.

۱-برای یادگیری، به ویژه در آغاز آن، ابراز پاسخ های عینی و عملی از جانب یادگیرنده ضرورت ندارد.

۲-فرد، حتی هنگامی که نشسته است، نگاه می کند و گوش می دهد، اگر به مقدار زیاد نیاموزد تا حدودی یاد میگرد.

۳- یادگیری مشتمل بر شرطی ساختن قبلی هیجان هاست که از طریق تقویت حاصل می شود و محرکهایی که در مقام واکنشهای هیجانی قرار میگیرند می توانند به صورت تقویت کننده های ثانوی عمل کنند.

۴- یادگیرنده برای اعمالی که انجام می دهد نیازی به دریافت پاداش ندارد فقط کافی است عمل فرد دیگر را مشاهده کند.

۵- یادگیرنده با زمینه مناسب شرطی شدن ممکن است نسبت به محرکی که ظاهرا جدید به نظر می رسد واکنش هیجانی مثبتی نشان دهد.

پاداش و تنبیه

تنبیه که یک هیجان نامطبوع و بازدارنده را به دنبال دارد به عنوان یک عامل اثر بخش در یادگیری به کار می رود. اگر انسان با انجام دادن رفتار معینی از یک مزیت دلخواه محروم می شود، سپس از اجرای آن خودداری ورزد، در اینجا ترس از محرومیت دارای اثر تنبیهی است.

تنبیه وقتی می تواند در کنترل رفتار موثر باشد که پس از وقوع رفتار بتواند محرکهای فراگشت را در مورد پاسخ ترسیدن شرطی سازد. پاداش نیز باید بی درنگ به دنبال پاسخ بیاید و محرکهای فراگشت را نسبت به هیجان امید شرطی سازد تا رفتار مشابه آن بتواند در آینده به وجود آید.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۱۷ شهریور ۱۳۹۴

یادگیری انتظاری چیس تولمن

چیس تولمن رفتار را از لحاظ مولکولی، یعنی بر حسب جزئیات فیزیکی و فیزیولوژیکی آن توصیف نمی کند، بلکه به خصوصیات و چگونگی کلی آن می پردازد. تولمن آموخته های حیوان را وسیله ای برای رسیدن به هدف مشخصی، مبتنی بر آزمایش و خطا تلقی می کند. حیوان برای نیل به هدف به اکتشاف موقعیت محیطی می پردازد. قسمت اعظم رفتار بر اساس تجربه های قبلی رخ می دهد. در این حالت حیوان در جست و جوی هدفی است که در رفتار او تاثیر فراوان دارد. تولمن این پدیده را انتظار هدف می نامد.

عواملی را که میان محرک و پاسخ قرار می گیرند تا رفتار خاصی را به وجود آورند متغییرهای مداخله گر می نامند. تولمن پیوند میان محرکها را در ایجاد یادگیری عادت اساس کار خود قرار می دهد.

هر وقت پس از نشانه ای ( محرک شرطی) امر اعتباری ( محرک اصلی یل غیر شرطی) ظاهر شود یادگیرنده میان این محرکها ارتباط بر قرار می کند و یادگیری ایجاد می شود.

یادگیری نهانی

هرکسی، بی آنکه تظاهر به دانستن کند، می تواند معلوماتی داشته باشد و در موقع مقتضی معلومات خود را نشان دهد. پس دانایی و توانایی به صورت پنهانی نیز وجود دارد.

مسائل یادگیری

۱-استعداد: در این زمینه توجه بیشتر به درجه بندی آن گونه مطالبی معطوف است که مستلزم کمترین یا بیشترین میزان هوشی برای یادگیری است.

۲-تمرین: تمرین سبب استحکام انتظار در رابطه می شود اما تمرین را نمی توان علت اصلی برای پاسخ درست دانست.

۳-ادراک: تولمن به یادگیری و تفکر خلاق توجه خاص دارد. در یادگیری موثر بینش نقش معمی را به عهده دارد.

۴-انتقال: مقصود از انتقال این است که جاندار آنچه در موقعیت خاصی آموخته است بتواند در موقعیت دیگری به کار برد.

نظریه تولمن بر اساس اصل وابستگی محرک محرک S-S امکان یادگیری را بدون توجه به پاداش مطرح می کند. برای اینکه شاگردان چیزی بیاموزند لازم نیست به آنها پاداش بدهیم، بلکه تنها کافی است پس از آنکه نشانه ای پدیدار شد امری با معنا و قابل توجه رخ دهد.

نظریه یادگیری تولمن با نظریه یادگیری جان دیویی و ثرندایک که اصالت عمل را مهم می شمارند تناقض دارد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۱۷ شهریور ۱۳۹۴

شرطی شدن مجاورتی – ادوین گاتری

نظام یادگیری گاتری بر مبنای نظریه ثرندایک و پولف استوار است. گاتری در نظریه مجاورتی ( contiguous) خود ارتباط محرک را با پاسخ تاکید می کند. پالوف اصل تقویت را مهم می داند و گاتری تقویت را مردود می شمارد و اصل مجاورت را اساس یادگیری و ارتباط محرک و پاسخ قرار می دهد.

اعمال و حرکات

به عقیده گاتری رفتار از ترکیب پیچیده حرکتهای خاص به وجود می آید و آنچه را که پاسخ می نامند، وی عمل (act) می نامد. گاتری عمل را امری انتزاعی می داند، زیرا وجود خارجی ندارد. فعالیتی که موش برای فشار بر اهرم انجام می دهد را گاتری حرکت می نامد که نتیجه این حرکت ها عمل می شود.

هر حرکت یا هر دسته از حرکاتی که به عملی منجر می شوند، محرکهای خاصی هستند که باید به طور جداگانه شرطی و آموخته شوند.

یک بار آموختن

به عقیده او یادگیری امری است مبتنی بر اصل همه یا هیچ که ضمن آزمایش و تجربه به دست می آید و به کوششهای بعدی نیازی ندارد. هروقت حرکتی پدید می آید پاسخ در همان بار نخست آموخته می شود و نسبت به محرکهای موجود شرطی می گردد.

گاتری در مورد تمرین عقیده دارد که هر قدر در زمینه رفتار خاصی با پاسخهای بیشتری آشنا باشیم، در موقعیت های مشابه به آن ورزیدگی و مهارت زیادتری را پیدا می کنیم.

واپس آیندی

انسان بر پایه اصل همه یا هیچ، همواره واپسین یا آخرین حرکت و عمل را در پاسخ به محرک خاصی می آموزد. بنا به اصل واپس آیندی یادگیری توقف ناپذیر است، زیرا زمانی فرد از آموختن باز می ایستد که محرکی وجود ندارد. در هر موقعیتی که محرکی موجود باشد، آخرین حرکتی که موجب تسکین آن می گردد آموخته می شود.

خلاصه ای از برداشتهای یادگیری گاتری

۱-توانایی: گاتری رشد طبیعی یا به اصطلاح رسش و تفاوت های فردی را در یادگیری مهم و کارساز می شمارد.

۲-تمرین: یادگیری بر اثر تکرار پیشرفت می کند.

۳-انگیزش: پاداش فقط یک اصل ثانوی به شمار می آید و فقظ از تضعیف پاسخ جلوگیری می کند.

۴-ادراک: ادراک زمانی حاصل می شود که بر اساس واکنش های شرطی انتظار و آمادگی استوار باشد و با اصول تداعی تناقضی نداشته باشد.

۵- انتقال: پاسخ ها در برابر انواع محرکهای مجاور شرطی می شوند. گاتری امکان انتقال یادگیری را مردود می شمارد.

۶-فراموشی: به عقیده گاتری همه فراموشیها از یادگیری پاسخهای تازه ناشی می شوند که جانشین پاسخهای پیشین می گردند.

گاتری اساس یادگیری و عادت را در شرطی کردن یا وابستگی محرک به پاسخ می داند.

آموزش خصوصی و عمومی

گاتری معتقد است که،  برای ما اندیشیدن به اعمال آن قدر عادی و طبیعی است که تجربه های دردناک و پر رنجی را که در کسب عادتهای بیشمار بر خود هموار کرده ایم به یاد نمی آوریم. در نتیجه غالبا کودکان را با دستورهای کلی آموزش می دهیم و راههای عملی خاص آنها را فراموش می کنیم.

به جای دستورهای کلی با دستور های خاص می توان هر نوع عادتی را در کودک ایجاد کرد. نخستین گام در امر آموزش تجزیه و تحلیل مطالب آموختنی است. هر تکلیفی را به کوچکترین جز یا واحد آن تقسیم کنید، سپس اجزا را آموزش دهید.

گاتری با توجه به اینکه هرچه انجام می شود آموخته هم می شود، تاکید می کند که یادگیری با یک بار تجربه حاصل می گردد.

پاسخ باید مانند پرسش روشن و مشخص باشد و پاسخ مطلوب به طور صریح و کامل از شاگردان خواسته شود.

چگونه باید درس را پایان داد

بر طبق اصل واپس آیندی، شایسته ترین تدریس آن است که معلم درسی را، بی آنکه شاگرد پاسخ درست و مطلوب را به دست آورده باشد، رها نکند. باید مراقب بود، آخرین پاسخ شاگردان پاسخ درست و مطلوبی باشد. هرگز هنگام آموختن به شاگرد اجازه ندهید که با پاسخ نادرست و نتیجه مبهم صحنه یادگیری را ترک کند. همیشه بکوشید که آخرین پاسخ برایش پاسخی درست و مطلوب باشد.

آموختن و انجام دادن

انجام دادن هرکاری همراه با یادگرفتن آن است. جنبه منفی یا بیهوده یادگیری زمانی پدید می آید که شاگردان مشغول انجام دادن فعالیت معینی باشند، ولی ما آنان را در جریان محرکهای دیگری قرار دهیم. معلم باید در کلاس آمادگی و نظم و ترتیب لازم را برقرار کند. وقتی اختیار کلاس از دست او بیرون است و نمی تواند رفتار مطلوب را به وجود آورد از تدریس خودداری نماید.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۱۷ شهریور ۱۳۹۴

نظریه تاثیر متقابل اشخاص سالیوان

شخصیت هنگامی ظهور می کند که آدمی در ارتباط با فرد یا افراد دیگر، از خود رفتاری نشان می دهد. سالیوان نظریه های مبتنی بر غریزه را قبول ندارد، ولی منکر اهمیت وراثت نیست. سالیوان تجارب اجتماعی را حتی در اعمال فیزیولوژیک موثر می داند.

سالیوان نیز، مانند فروید و یونگ شخصیت را به صورت یک سیستم انرژی در نظر داشت. تغییر شکل انرژی، تنش ها را به رفتارهای آشکار یا ناآشکار تبدیل می کنند و هدف آن ها ارضا کردن نیازها و کاهش دادن اضطراب است. تنش احتمال عمل کردن است که امکان دارد در آگاهی تجربه شود یا نشود.

تنیدگی و دلواپسی ( تنش ها)

تنیدگی ناشی از دو منبع است : نیازهای بدنی و نا ایمنی اجتماعی ( اضطراب). نیازها معمولا به اعمال ثمر بخش منجر می شوند، در حالی که اضطراب به رفتار های بی ثمر یا آشفته می انجامد.

۱:نیازهای بدنی بر دو گونه اند: یا عمومی هستند یا خصوص.

۲: نا ایمنی اجتماعی ایجاد دلواپسی می کند.

نیازها

نیازها تنش هایی هستند که عدم تعادل زیستی بین فرد و محیط فیزیو-شیمیایی درون و بیرون ازگانیزم آن ها را به بار می آورد. نیازها گذرا هستند، یعنی وقتی ارضا می شوند موقتا نیروی خود را از دست می دهند، اما بعد از مدتی احتمالا دوباره بر می گردند. نیازها عنصر زیستی دارند، اما بسیاری از آن ها از موقعیت میان فردی ناشی می شوند. اساسی ترین نیاز میان فردی (( محبت )) است. محبت نیازی کلی است، زیرا به سلامتی کلی فرد مربوط می شود. نیازهای کلی که اکسیژن، غذا و آب را نیز شامل می شوند، بر خلاف نیازهای موضعی هستند که از منطقه خاص بدن ناشی می شوند.

مناطق مختلف بدن نقش مهمی را در روابط میان فردی بازی می کنند. در حالی که کودک نیازهای کلی به غذا، آب و … را ارضا می کند، انرژی بیش از حد لازم به مصرف می رساند و این انرژی اضافی به شیوه های رفتار خاص تغییر شکل می یابد که سالیوان آن را (( پویش ها )) نامید.

اضطراب

تنش اضطراب از این نظر با تنش نیازها فرق دارد که گسسته، پراکنده و مبهم است و به خودی خود عملی را برای کاهش دادن آن بر انگیخته نمی کند. سالیوان ( ۱۹۵۳) معتقد بود اضطراب از طریق فرایند همدلی، از مادر به کودک منتقل می شود. اضطراب مادر به ناچار در کودک اضطراب ایجاد می کند. اضطراب مهم ترین نیروی مخرب است که از رشد روابط میان فردی سالم جلوگیری می کند.

اضطراب افراد را از یادگیری عاجز می کند، ادراک را محدود می ساز و می تواند به یادزدودگی کامل منجر شود. چون اضطراب رنج آور است، افراد به طور فطری گرایش دارند از آن اجتناب کنند. سالیوان این برداشت را به طور خلاصه به این صورت بیان کرد: وجود اضطراب از نبود آن بسیار بدتر است.

پویش ها

تغییر شکل های انرژی به صورت الگوهای عادی رفتار عادی که فرد را در طول عمر مشخص می کنند، سازمان می یابد. پویش ها از دو طبقه اساسی هستند : ۱) آنهایی هستند که به مناطق خاص بدن، از جمله دهان، مقعد و اندام تناسلی مربوط می شوند و ۲) آنهایی هستند که با تنش ها ارتباط دارند. طبقه دوم از سه طبقه تشکیل شده است: پویش های گسسته، مجزا و پیوسته.

پویش های گسسته: تمام الگوهای رفتار مخرب را در بر می گیرند که با مفهوم بدخواهی ارتباط دارند؛ پویش های مجزا: مواردی مانند شهوت را شامل می شوند که به روابط میان فردی ربطی ندارند و پویش های پیوسته: الگوهای رفتار سودمند، مانند صمیمیت و سیستم خود هستند.

بدخواهی

بدخواهی پویش گسسته شرارت و نفرت است. بدخواهی در حدود ۲ یا ۳ سالگی ایجاد می شود. زمانی که اعمال کودکان که قبلا محبت مادر را به بار می آوردند مورد واکنش منفی یا بی توجهی قرار می گیرند یا اینکه با اضطراب و عذاب مواجه شوند. اعمال بد خواهانه اغلب به صورت کمرویی، موذی گری، قساوت یا انواع دیگر رفتار ضد اجتماعی یا غیر اجتماعی در می آید.

صمیمیت

صمیمیت از نیاز پیشین به محبت به وجود می اید، اما اختصاصی تر است و رابطه میان فردی نزدیک بین دو نفر را شامل می شود. صمیمیت را نباید با میل جنسی قاطی کرد. صمیمیت به افراد کمک می کند از اضطراب و تنهایی پرهیز کنند.

شهوت

شهوت گرایش مجزایی است و برای ارضای آن به فرد دیگری نیاز نیست. شهوت خود را در رفتار کامجویی از خویش آشکار می سازد، حتی زمانی که کس دیگری هدف شهوت فرد باشد. شهوت پویش بسیار قدرتمندی در نوجوانی است که در این زمان اغلب به کاهش عزت نفس منجر می شود. معمولا شهوت مانع از رابطه صمیمانه می شود، مخصوصا در اوایل نوجوانی که به راحتی با کشش جنسی اشتباه می شود.

سیستم خود

سیستم خود از تمام پویش های دیگر پیچیده تر و فراگیر تر است. سیستم خود، الگوی رفتارهای باثباتی است که با محافظت کردن از افراد در برابر اضطراب، امنیت میان فردی آن ها را تامین می کند. سیستم خود مانند صمیمیت، پویش پیوسته ای است که از موقعیت میان فردی ناشی می شود. با این حال، قبل از صمیمیت، تقریبا در ۱۲ تا ۱۸ ماهگی پرورش می یابد. زمانی که سیستم خود به وجود می آید، افراد تصویر با ثباتی را از خودشان تشکیل می دهند.

دو عملیات امنیتی مهم، تجزیه و بی توجهی گزینشی هستند. (تجزیه) شامل آن دسته از تکانه ها، امیال و نیازهایی است که فرد به آنها اجازه نمی دهد وارد آگاهی شوند. کنترل تمرکز آگاهی که (بی توجهی گزینشی) نامیده می شود، خودداری از دیدن چیزهایی است که فرد دوست ندارد آنها را ببیند.

سالیوان خود یا دستگاه خود را یکی از مهمترین و پیچیده ترین عوامل انگیزشی می داند. در شخصیت آدمی برای حفظ و حمایت او دستگاهی به وجود می آید که سالیوان آن را ( عامل انگیزشی خود ) یا ( دستگاه خود) نام می دهد که تار و پودش را رعایت اصول و قوانین و آداب و رسوم معمول یا مورد احترام محیط زندگی او تشکیل می دهد.

فعالیت های شخصیت

شخصیت مرکز زنده فعالیت های گوناگون است. مهم ترین این فعالیت ها عبارتند از :

۱-عوامل انگیزشی: الگوی پایدار رفتار، رویه معمولی شخص در موارد معین، و احساس عاطفی نسبتا با دوام نسبت به شخص یا اشخاص دیگر. عوامل انگیزشی ممکن است نمایان (خنده، رقص، گفتار) یا پنهان( تخیل، تفکر) باشند. عوامل انگیزشی در همه افراد یکسان هستند ولی طریقه تظاهر آنها در اشخاص مختلف متفاوت است، زیرا بستگی دارد به تجارب زندگی هریک از آنها.

۲-تصویر های ذهنی : هرکسی تصوری از خویشتن یا از دیگری دارد. تصویر هایی که مورد قبول گروهی از افراد قرار گرفته باشند، به صورت عقاید معتبر در آن گروه در می ایند و از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابند.

۳-فعالیت های ادراکی : شامل الف) احساس محض، احساسی که نوزادان در ماه های اول زندگی دارند. ب) تداعی های تصادفی، مجاورت تصادفی دو امر سبب شود که میان آنها رابطه علت و معلولی فرض گردد که منشا بسیاری از خرافات و موهومات می باشد. ج) علامت های رمزی، عالی ترین فعالیت های ادراکی به وسیله علامتهای رمزی صورت می گیرد.

شخصیت بخشی

در آغاز نوباوگی و بعد در طول مراحل گوناگون رشد، افراد تصورات خاصی را از خودشان و دیگران اکتساب می کنند. سالیوان سه شخصیت بخشی اساسی را توصیف کرد که در مدت نوباوگی ایجاد می شوند : مادر بد، مادر خوب، و من.

مادر بد، مادر خوب

مفهوم مادر بد، مادر خوب سالیوان، شبیه مفهوم پستان بد و پستان خوب ملانی کلین است.

شخصیت بخشی های من

کودک در اواسط نوباوگی، سه شخصیت بخشی من را اکتساب می کند که عناصر اصلی شخصیت بخشی خود را تشکیل می دهند. هر یک از این ها با تصور در حال تکامل من یا بدن من ارتباط دارد. شخصیت بخشی من بد از تجربیات تنبیه شدن و تایید نشدن کودکان از جانب مادرشان شکل می گیرد. شخصیت بخشی من خوب از تجربیات کودکان در رابطه با پاداش و تایید ناشی می شود. این گونه تجربیات اضطراب را کاهش می دهند. با این حال، اضطراب شدید ناگهانی می تواند باعث شود کودک شخصیت من هیچ را تشکیل دهد و تجربیات مرتبط با اضطراب را تجزیه نموده یا به صورت گزینشی به آن توجه نکند.

شخصیت بخشی های خیالی

کودکان اغلب نوعی همبازی های خیالی دارند که نوعی شخصیت بخشی خیالی هستند. سالیوان معتقد بود این دوستان خیالی به اندازه همبازی های واقعی برای رشد کودک اهمیت دارند. با این حال، شخصیت بخشی خیالی به کودکان محدود نمی شود، اغلب بزرگسالان ویژگیهای خیالی در دیگران می بینند.

سطوح شناخت

سالیوان سه سطح شناخت را مشخص کرد : ابتدایی اندیشی ( این تجربیات را نمی توان به دیگران انتقال داد)، علت و معلول اندیشی صوری (تجربیات پیش منطقی که از اوایل کودکی شکل می گیرد و در طول زندگی ادامه می یابد، مثل تجربیات شرطی کردن)، و عینی یا منطقی اندیشی(تجربیاتی که می توان آنها را به صورت نمادی به دیگران انتقال داد). سطوح شناخت به روش های درک کردن، تخیل کردن و تصور کردن اشاره دارند.

مراحل رشد شخصیت

سالیوان رشد شخصیت را بیشتر مربوط به مراحل نمو روانی و اجتماعی می داند. سالیوان برای رشد شخصیت هفت دوره یا مرحله قایل است که عبارتند از :

دوره اول کودکی نوباوگی(تولد تا ۱۸ الی ۲۴ ماهگی، کودک اضطراب و گرسنگی را از طریق گریه ابراز می کند، ارتباط همدلانه بین مادر و کودک به طور اجتناب ناپذیری به ایجاد اضطراب در کودک منجر می شود)،

دوره دوم کودکی بچگی(۱۸ ماهگی الی ۶ سالگی، از رویدادهای مهم دوره کودکی این احساس است که از بدخواهان و دشمنان احاطه گردیده است)،

دوره سوم کودکی (۶ تا ۱۱ سالگی، کودک در دوران بچگی باید رقابت کردن، سازش کردن و همکاری کردن را یاد بگیرد)،

دوره پیش از نوجوانی(۱۱ تا ۱۳ سالگی، ویژگی بارز این دوره پیدایش قابلیت دوست داشتن است)،

دوره نوجوانی (۱۲ – ۱۳ سالگی الی ۱۷ سالگی، اوایل نوجوانی نقطه عطفی در رشد شخصیت است)،

دوره جوانی (۱۷ تا ۲۰ سال، ویژگی بارز این دوره ترکیب صمیمیت و شهوت است)،

دوره بزرگسالی(۲۰ تا ۳۰ سالگی و بعد از آن).

اختلالهای روانی

سالیوان معتقد بود همه اختلالهای روانی علت میان فردی دارند. کارهای درمانی اولیه سالیوان با بیماران اسکیزوفرنیک بود. او دو طبقه اسکیزوفرنی را مشخص کرد. طبقه اول تمام نشانه هایی را شامل می شود که علت های جسمانی دارند و طبقه دوم همه اختلالهای اسکیزوفرنیک را در بر می گیرد که در عوامل موقعیتی ریشه دارند. افراد سالم در روابط میان فردی خود نسبتا احساس امنیت می کنند و نیازی ندارند که به عنوان وسیله ای برای حفاظت از عزت نفس، مرتبا به تجزیه متوسل شوند، افراد مبتلا به اختلالات روانی بسیاری از تجربیاتشان را از سیستم خود دور می کنند.

روان درمانی

چون سالیوان معتقد بود اختلالهای روانی از مشکلات میان فردی ناشی می شود، روش های درمانی خود را بر پایه بهبود بخشیدن به رابطه بیمار با دیگران قرار داد.  درمانگر وظیفه مشاهده گر مشاهده کننده را بر عهده دارد. هدف درمان سالیوان به طور کلی، این است که مشکلات بیماران را در بر قرار کردن رابطه با دیگران بر ملا کند. عنصر درمانی در این فرایند رابطه رو در رو بین درمانگر و بیمار است.

سالیوان روش خاصی برگزیده که بر پایه مصاحبه قرار دارد. به اعتقاد وی شخصیت در دوران کودکی تشکیل نمی گردد، زیرا ارگانیسم آدمی نرمش دارد و انعطاف پذیر است و با پیش آمد های تازه اجتماعی ممکن است تغییر کند.

تصور سالیمان از ماهیت انسان

یک عامل مهم که انسانها را از سایر مخلوقات متمایز می کند، روابط میان فردی است. سالیوان را باید در رابطه با استعداد برای رشد و تغییر در انسانها، نه خوشبین و نه بد بین  ارزیابی کرد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۱۱ شهریور ۱۳۹۴

کلارک لئونارد هال

زندگی حرفه ای کلارک لئونارد هال را می توان به سه بخش جداگانه تقسیم کرد. یکی از علاقه های مهم و اولیه او سنجش استعدادها بود. دومین علاقه مهم هال هیپنوتیسم بود و سومین علاقه اش که منجر به شهرت فراوانش شد، مطالعه فرایند یادگیری بود. هال مانند اکثر نظریه پردازان یادگیری کارکردگرا، به مقدار زیاد متاثر از نوشته های داروین بود. هال به ایجاد نظریه ای که تبیین کند چگونه نیازهای جسمی، محیط، و رفتار برای افزایش احتمال بقای ارگانیسم باهم به کنش متقابل می پردازند علاقه مند بود. رویکرد هال به نظریه سازی فرضی-قیاسی یا منطقی-قیاسی نامیده شده است.

  • مفاهیم نظری عمده

نظریه هال، مانند هندسه اقلیدسی، دارای یک ساختار منطقی از اصول موضوع و قضایاست. اصول موضوع بیانات کلی درباره رفتار هستند که نمی توان مستقیما آنا را وارسی نمود، اما قضایایی که به طور منطقی از اصول موضوع ناشی می شوند قابل آزمون کردن هستند. ما شانزده اصل موضوع مهم هال را آنگونه که در سال ۱۹۴۳ ارائه شدند مورد بحث قرار می دهیم.

اصل موضوع ۱: حس کردن محیط بیرونی و رد محرک.

تحریک بیرونی، یک تکانه عصبی آوران (حسی) را راه اندازی می کند که پس از قطع تحریک محیطی تا لحظاتی ادامه می یابد. هال وجود یک رد محرک را فرض کرد که به مدت چند ثانیه پس از قطع رویداد محرک ادامه می یابد. این تکانه عصبی با یک پاسخ تداعی می شود.

هال فرمول سنتی S-R را به S-s-R تبدیل کرد.s  رد محرک است. برای هال تداعی مورد نظر، بین s و R صورت می گیرد. رد محرک سرانجام منجر به یک واکنش عصبی وابران (حرکتی) r می شود که به پاسخ آشکار می انجامد. بنابراین، ما با فرمول S-s-r-R سر و کار پیدا می کنیم، که در آن S تحریک بیرونی، s رد محرک، r شلیک نورون های حرکتی، و R پاسخ آشکار است.

اصل موضوع ۲: کنش متقابل تکانه های حسی.

تعامل بین تکانه های عصبی، پیچیدگی تحریک و لذا دشواری پیش بینی رفتار را نشان می دهد. رفتار به ندرت حاصل تنها یک محرک است، بلکه تابع محرک های زیادی است.

 

اصل موضوع ۳: رفتار نا آموخته.

هال باور داشت که ارگانیسم با سلسله مراتبی از پاسخ ها و رفتار نا آموخته متولد می شود که هنگام ایجاد یک نیاز فعال می گردند. برای مثال اگر یک شی وارد چشم شود، پلک های چشم به سرعت به هم می خورند و آب چشم به مقدار زیادی ترشح می نماید.

اصل موضوع ۴: مجاورت و کاهش سائق به عنوان شرایط لازم برای یادگیری.

اگر محرکی به پاسخی منتهی شود، و اگر پاسخ ارضای یک نیاز زیست شناختی را نتیجه بدهد، آن گاه تداعی بین محرک و پاسخ نیرومند می گردد. اصل موضوع ۴ همچنین تقویت کننده ثانوی را به عنوان محرکی که به طور نزدیک و پایدار با کاهش نیاز همراه بوده است تعریف می کند.

نیرو مندی عادت(SHR) یکی از مهم ترین مفاهیم نظریه هال است، و همان طور که در بالا گفته شد، به نیرومندی تداعی بین محرک و پاسخ اشاره می کند.

اصل موضوع ۵: تعمیم محرک.

هال می گوید توانایی یک محرک در فراخوانی یک پاسخ شرطی به وسیله شباهت آن با محرک به کار رفته در جریان شرطی شدن تعیین می گردد. بنابر این، نیرو مندی عادت(SHR) از یک محرک به محرک دیگر تعمیم می یابد و این میزان تعمیم به شباهت بین دو محرک وابسته است.

 

اصل موضوع ۶: محرک های وابسته به سائق.

کمبودهای زیست شناختی در ارگانیسم تولید حالت سائق D می کنند، و هر سائق دارای محرک های خاص وابسته به آن است.

اصل موضوع ۷: توان واکنش به عنوان تابعی از سائق و نیرومندی عادت.

احتمال انجام یک پاسخ آموخته شده در هر زمان معین را توان واکنش (SER) می نامند. توان واکنش تابعی است از نیرومندی عادت (SHR) و سائق(D) .

توان واکنش = SER = SHR*D

 

اصل موضوع۸: پاسخ دادن منجر به خستگی ای می شود که بر خلاف پاسخ شرطی عمل می کند.

بازداری واکنشی(IR) بر اثر خستگی حاصل از فعالیت ماهیچه ای به وجود می آید و به مقدار کار مورد نیاز در انجام تکلیف وابسته است. معلوم گشته است که وقتی تمرین های یادگیری از هم فاصله داشته باشند (تمرین فاصله دار) از زمانی که تمرین ها نزدیک به هم انجام می گیرند (تمرین بی وقفه) عملکرد بهتر است.

اصل موضوع ۹: پاسخ یادگرفته شده ی پاسخ ندادن.

خستگی که به صورت یک حالت سائق در می آید به این منجر می شود که پاسخ ندادن تقویت کننده خواهد بود. پاسخ یادگرفته شده پاسخ ندادن بازداری شرطی(SIR) نام دارد. هم IR و هم SIR علیه فرخوانی پاسخ یادگرفته شده عمل می کنند و بنابراین از مقدار توان واکنش(SER) کسر می شوند و توان واکنش موثر(SR) باقی می ماند.

(SR )توان واکنش موثر = SHR * D – (IR + SIR)

 

اصل موضوع ۱۰: عواملی که پاسخ یادگرفته شده را بازداری می کنند از لحظه ای به لحظه دیگر تغییر می یابند.

یک توان بازدارنده وجود دارد که از لحظه ای به لحظه دیگر تغییر می کند و علیه فراخوانی یک پاسخ آموخته شده عمل می نماید. این توان بازدارنده اثر نوسان(SOR) نام دارد. اثر نوسان(SOR) را باید از توان واکنش موثر(SR) کسر کرد و توان واکنش موثر لحظه ای (SR) را نتیجه می دهد.

(SR) توان واکنش موثر لحظه ای = [SHR * D – (IR + SIR)] – SOR

اصل موضوع ۱۱: توان واکنش موثر لحظه ای باید از مقدار معینی فراتر برود تا یک پاسخ یادگرفته شده بتواند ظاهر گردد.

مقداری که (SR) باید از آن فراتر برود تا یک پاسخ شرطی بتواند ظاهر گردد آستانه واکنش (SLR) نام دارد. بنابراین یک پاسخ یادگرفته شده تنها زمانی انجام خواهد شد که (SR) از (SLR) بزرگتر باشد.

 

اصل موضوع ۱۲: احتمال انجام یک پاسخ یادگرفته شده تابع ترکیبی از توان واکنش موثر(SR)، اثر نوسان(SOR) و آستانه واکنش(SLR) است.

 

اصل موضوع ۱۳: هرچقدر مقدار توان واکنش موثر لحظه ای(SR) بزرگتر باشد، دوره نهفتگی بین S و R کوتاه تر است.

نهفتگی (StR) به فاصله زمانی بین لحظه ارائه محرک به ارگانیسم و زمان دادن پاسخ یادگرفته شده از سوی ارگانیسم گفته می شود.

اصل موضوع ۱۴: مقدار توان واکنش موثر تعیین کننده مقاومت در برابر خاموشی است.

مقدار توان واکنش موثر لحظه ای (SR) در پایان دوره آموزش تعیین می کند که چند پاسخ بدون تقویت لازم است تا خاموشی رخ دهد.

اصل موضوع ۱۵: دامنه یا مقدار یک پاسخ شرطی به طور مستقیم با توان واکنش موثر تغییر می کند.

 

اصل موضوع ۱۶: وقتی که احتمال وقوع دو یا چند پاسخ ناهمساز در یک موقعیت وجود داشته باشد، پاسخی که بیشترین توان واکنش موثر لحظه ای(SR) را دارد به وقوع خواهد پیوست.

  • تفاوت های عمده بین نظریه های ۱۹۴۳ و ۱۹۵۲ هال

انگیزش تشویقی (K)

هال در نظریه ۱۹۴۳ خود مقدار تقویت را یک متغییر یادگیری می دانست: هر اندازه مقدار تقویت بیشتر باشد، به همان نسبت مقدار کاهش سایق هم بیشتر است، بنابراین افزایش در نیرومندی عادت (SHR) نیز بیشتر خواهد بود.

یافته های پژوهشی، هال را به این نتیجه گیری هدایت کرد که ارگانیسم برای مقادیر زیاد و کم مشوق ها یکسان یاد می گیرد، اما با تغییر مقدار مشوق (K) عملکرد آنها تغییر می کند. تغییر سریع عملکرد به دنبال تغییر در مقدار تقویت اثر کرسپی نامیده می شود.

پویایی شدت محرک

پویایی شدت محرک(V) یک متغییر رابط یا میانین است که با تغییر یافتن شدت محرک بیرونی (S) تغییر می یابد. پویایی شدت محرک نشان می دهد که هرچه شدت یک محرک بیشتر باشد، احتمال اینکه یک پاسخ یادگرفته شده انجام شود بیشتر است. فرمول هال برای توان واکنش موثر لحظه ای به صورت زیر تغییر می کند.

(SR) توان واکنش موثر لحظه ای = [SHR * D * V * K – (IR + SIR)] – SOR

تغییر از کاهش سائق به کاهش محرک سائق

ابتدا نظریه هال یم نظریه کاهش سائق یادگیری بود، اما بعدا آن را به یک نظریه یادگیری کاهش محرک سائق تغییر داد. یک دلیل برای این تغییر درک این مطلب بود که اگر به یک حیوان تشنه آب به عنوان تقویت کننده برای انجام عملی داده شود، مقدار قابل ملاحظه ای وقت لازم است تا سائق تشنگی با آب برطرف شود، زیرا آب باید از دهان، گلو و معده بگذرد تا اینکه سرانجام وارد خون شود.

تاثیر جذب آب باید آخر سر به مغز برسد تا اینکه سائق تشنگی کاهش یابد. هال نتیجه گرفت که فاصله بین زمان ارائه تقویت و کاهش سائق بسیار زیادتر از آن است که بتواند توجیه کند که یادگیری چگونه اتفاق می افتد. آنچه برای تبیین یادگیری لازم است چیزی است که بلافاصله پس از ارائه تقویت کننده رخ می دهد، آن چیزی که کاهش محرک سائق(SD) است. محرک های سائق برای تشنگی خشکی دهان و لب ها هستند.

دلیل دوم به وسیله شفیلد و روبی (۱۹۵۰) فراهم آمد. آنان دریافتند که موش های گرسنه با ساخارین که یک ماده فاقد ارزش غذایی است و نمی تواند سائق را کاهش دهد تقویت می شوند.

خرده پاسخ انتظاری هدف

وقتی یک محرک خنثی مرتبا با تقویت کننده نخستین همراه می شود، آن محرک خاصیت تقویتی پیدا می کند؛ یعنی به صورت تقویت کننده ثانوی در می آید. مفهوم تقویت ثانوی برای درک عملیات خرده پاسخ انتظاری هدف (rG) که خود یکی از مهم ترین مفاهیم اساسی نظریه هال است ضرورت دارد.

تمام محرک های موجود که دقیقا پیش از دریافت تقویت کننده نخستین(غذا) تجربه می شوند از طریق شرطی شدن کلاسیک به صورت تقویت کننده های ثانوی در می آیند. علاوه بر این، به پیروی از اصول شرطی شدن کلاسیک، یک پاسخ شرطی ایجاد خواهد شد که بسیار شبیه به پاسخ غیر شرطی است.

پاسخ غیر شرطی عبارت است از ترشح بزاق، جویدن و لیس زدن که در نتیجه ارائه غذا به حیوان گرسنه در او ایجاد می شود. همچنین پاسخ شرطی یعنی ترشح بزاق، جویدن یا لیس زدن به وسیله محرک های گوناگون جعبه هدف، هنگامی که حیوان به غذا نزدیک می شود، در او ایجاد خواهد شد. پاسخ شرطی داده شده به محرک هایی که پیش از بلعیدن غذا تجربه می شوند، همان چیزی است که خرده پاسخ انتظاری هدف (rG) نام گرفته است. این فرایند سبب می شود که محرک های پیش از محرک های جعبه هدف خاصیت تقویت کنندگی پیدا کنند و همچنین محرک های پیش از آنها نیز از خاصیت تقویت کنندگی برخوردار گردند و الی آخر.

این فرایند به تدریج به طور معکوس عمل می کند تا آنجا که حتی محرک های موجود در جعبه آغاز نیز خاصیت تقویت کنندگی می یابند. زمانی که این محرک های قبلا خنثی به صورت تقویت کننده های ثانوی در می آیند، دو نقش بسیار عمده ایفا می کنند: ۱) پاسخ های آشکاری که ارگانیسم را در تماس با آنها قرار می دهد تقویت می کنند و ۲) خرده پاسخ های انتظاری هدف (rG) را فرا می خوانند.

اکنون که حیوان جعبه آغاز را ترک می کند، پاسخ هایی که حیوان را در مجاورت نزدیک با محرک های تقویت کننده قرار می دهند، تکرار می شوند در حالی که پاسخ های دیگر خاموش می گردند. در این حالت، حیوان می آموزد که چرخش درست را در ماز انجام دهد. بنابراین چنین تصور می شود که یادگیری مازهم مستلزم شرطی شدن کلاسیک و هم شرطی شدن وسیله ای است. شرطی شدن کلاسیک تقویت کننده های ثانوی و (rG) تولید می کند؛ شرطی شدن وسیله ای پاسخ های حرکتی مناسب که حیوان را در مجاورت با تقویت کننده های نخستین و ثانوی قرار می دهند تولید می کند. اما هال برای (rG) در یادگیری پاسخ های زنجیره ای نقش برجسته ای قائل است.

به دو ویژگی اشاره می کنیم. نخست اینکه (rG) همیشه باید بخشی از پاسخ هدف (RG) باشد. اگر پاسخ هدف خوردن است، آنگاه (rG) شامل حرکات کوچک جویدن و احتمالا ترشح بزاق است. دوم اینکه (rG) موجب تحریک می شود. پاسخ آشکار سبب فعال شدن گیرنده های جنبشی در ماهیچه ها، زردپی ها و مفاصل می شود و این همان چیزی است که گاتری آن را محرک های تولید شده به وسیله حرکت می نامد. فعال شدن گیرنده های جنبشی موجب محرک های عضلانی می شود. (rG) دارای تحریکات مخصوص به خود است. تحریک عضلانی حاصل از (rG) را با (SG) نشان می دهند. نمی توان (rG) و (SG) را از هم جدا کرد زیرا هر زمان که (rG) رخ بدهد (SG) نیز رخ خواهد داد. شاید مهم ترین جنبه (rG) این باشد که (SG) تولید می کند.

ترک کردن جعبه حیوان را به تقویت کننده های ثانوی نزدیک می کند. در این موقعیت، یک تقویت کننده ثانوی سه عمل انجام می دهد: ۱) پاسخی را که حیوان تازه انجام داده است تقویت می کند، ۲) به عنوان یک  برای پاسخ آشکار بعدی عمل می کند و ۳) یک (rG) را فرا می خواند.

وقتی که (rG) فراخوانده شد، به طور خودکار یک (SG) را تولید می کند. نقش عمده (SG) ایجاد پاسخ آشکار بعدی است. بنابراین هم تقویت کننده های ثانوی که بیرونی هستند و هم (SG) ها که درونی هستند می توانند پاسخ آشکار را تولید کنند. پاسخی که حیوان را به سرعت در معرض تقویت کننده ثانوی بعدی قرار می دهد و سرانجام با (SG) تداعی خواهد شد.

هال واقعا دو تبیین برای زنجیره سازی داشت که آنها را همزمان مورد استفاده قرار می داد. یکی از این دو تبیین که بر محرک های بیرونی تاکید دارد بسیار شبیه به تبیین اسکینر از زنجیره سازی است. تبیین دیگر که بر رویدادهای درونی تاکید دارد بسیار شبیه به تبیین گاتری از زنجیره سازی است. بنابراین هال اندیشه های اسکینر و گاتری را باهم ترکیب کرد و گفت که رفتار زنجیره ای تابعی از نشانه های درونی یا بیرونی و به احتمال زیاد هر دو نشانه هاست.

مکانیسم (SG- rG) از این لحاظ دارای اهمیت است که به چیزهای دیگری مربوط می شود. برای نمونه مکانیسم (SG- rG) را می توان عنصر «ذهنی» زنجیره سازی دانست. به طور کلی مفهوم (SG- rG) یک وسیله عینی برای مطالعه فرایندهای ذهنی فراهم می آورد.

هال به پیروی از سنت واتسون، پاولف و گاتری نتیجه می گیرد که تفکر از انعکاس درونی لحظه به لحظه امور که به طور آشکار به وقوع می پیوندند تشکیل می یابد. «اندیشه» خوردن، چیزی بیش از یک (SG) تولید شده به وسیله (rG) نیست.

سلسله مراتب عادت های هم خانواده

فرضیه شیب هدف به درنگ تقویت(J) مربوط می شود و چنین معنی می دهد: «هرقدر تقویت یک حلقه درون یک زنجیره رفتاری دیرتر صورت پذیرد، توان واکنش آن حلقه مورد نظر به ردهای محرکی حاضر در آن زمان ضعیف تر خواهد بود».

هال درباره یک حلقه واحد در یک زنجیره رفتاری سخن می گوید، اما همین مطلب را به تمامی حلقه های رفتاری زنجیره می توان تعمیم داد. چه منظور ما یک پاسخ واحد باشد چه یک رشته پاسخ، درنگ تقویت بر توان واکنش اثر منفی خواهد داشت. هم پاسخ های انفرادی هم زنجیره های پاسخ که به سرعت تقویت می شوند دارای ارزش SER بیشتری هستند و از پاسخ ها یا زنجیره های رفتاری که با تاخیر بیشتری تقویت می شوند احتمال وقوع بیشتری دارند.

سلسله مراتب عادت های هم خانواده به این واقعیت اشاره می کند که در هر موقعیت یادگیری، تعداد زیادی پاسخ ممکن وجود دارند و پاسخی که بیشترین احتمال را دارد، پاسخی است که سریع تر به تقویت می رسد و کمترین کوشش را می طلبد. اگر آن راه خاص بسته شود، حیوان کوتاه ترین بعدی را بر می گزیند و اگر آن هم بسته شود به سوی راه کوتاه سوم خواهد رفت و الی آخر.

بین سلسله مراتب عادت های هم خانواده و اینکه چگونه خرده پاسخ انتظاری هدف (rG) و محرکی که تولید می کند(SG)در زنجیره سازی عمل می نمایند، رابطه نزدیکی وجود دارد. هرچه درنگ تقویت (J) بیشتر باشد، مقدار SER کمتر است. بنابراین، برای هر (SG) یک سلسله مراتب از پاسخ های ممکن وجود دارد و لذا راه های زیادی در یک ماز موجودند.

  • خلاصه نظام نهایی هال

سه نوع متغییر در نظریه هال وجود دارند:

  • متغیرهای مستقل؛ اینها رویدادهای محرک هستند که به طور نظامدار به وسیله آزمایشگر دستکاری می شوند.
  • متغیرهای رابط؛ اینها فرایندهایی هستند که فکر می شود در درون ارگانیسم رخ می دهند، اما مستقیما قابل مشاهده نیستند. هال از همه متغیرهای رابط نظام خود تعریف عملیاتی به دست داده است.
  • متغیرهای وابسته؛ اینها جنبه هایی از رفتارند که به وسیله آزمایشگر اندازه گیری می شوند تا معلوم شود که متغیرهای مستقل موثر بوده اند یا نه.

  • هال و آموزش و پرورش

هال با ثراندایک توافق نظر دارد، اما یادگیری برای هال باید شامل کاهش سائق باشد. برخی از پیروان هال بر اضطراب به عنوان سائقی در یادگیری انسان تاکید ورزیده اند. در نتیجه ایجاد قدری اضطراب در یادگیرندگان و کاهش یافتن آن پس از کسب موفقیت یک شرط لازم برای یادگیری کلاس درس است. یادگیرندگانی که دارای اضطراب متوسط یا ملایم هستند از شرایط بهتری برای یادگیری و از شرایط سهل تری برای آموزش گرفتن برخوردارند.

میلارد و دلارد(۱۹۴۱) کاربرد نظریه هال را در آموزش به نحو زیر خلاصه کرده اند:

  • سائق: یادگیرنده باید چیزی را بخواهد.
  • اشاره: یادگیرنده باید به چیزی توجه کند.
  • پاسخ: یادگیرنده باید کاری را انجام دهد.
  • تقویت: پاسخ یادگیرنده باید سبب شود که او چیزی را که می خواهد به دست آورد.

برداشت اسپنس از نظریه هال این است که دانش آموزان آنچه را که انجام می دهند یاد می گیرند. برای اسپنس، مشوق ها مهم اند چون که مشوق ها یادگیرندگان را وا می دارند تا آنچه را که یادگرفته اند به عمل درآورند. با ربط دادن مشوق ها(تقویت کننده ها) به عمل، به جای یادگیری، موضع اسپنس به موضع تولمن و بندورا شبیه شده است.

  • ارزش یابی از نظریه هال

خدمت ها

مارکس و کرونان هیلیکس (۱۹۸۷) درباره هال چنین نظره داده اند: «مهم ترین خدمت هال به روان شناسی این بود که امکان رسیدن به هدف نهایی یادگیری یعنی یک نظریه رفتاری کاملا علمی نظام دار را نشان داد».

نظریه هال تعداد زیادی پدیده رفتاری و شناختی را مورد بحث قرار داده است. دامنه این نظریه، همراه با تعریف دقیق متغیرها، بررسی های دقیق تجربی را برانگیخت. وی همچنین کوشید تا اساس رفتار انطباقی را در یک معنی وسیع وصف نماید و به این منظور پاره ای فرایندهای شناختی و نیز تفاوت های بین عملکرد انواع و اعضای انواع را مورد مطالعه قرار داد. او سعی کرد تا در کارهای خود کاملا عملی و منطبق با اصول ریاضی عمل کند به گونه ای که فرض ها و پیش بینی های او روشن باشند و بتوان آنها را با نظریه های رقیب مقایسه کرد.

هال اولین نظریه ای است که با معیار پوپر منطبق است. اصرار هال بر تعریف دقیق مفاهیم و بیان دقیق بیانات ریاضی که مفاهیم او را به رفتار ربط می دهند جهت های مشخصی برای آزمودن نظریه فراهم می آورد. از نظر هال تقویت یعنی کاهش سائق یا کاهش محرک های سائق که از شرایط حاصل از نیاز جسمی ناشی می شود. فرضیه کاهش سائق نخستین کوششی بود که از تعاریف غیر دقیق خشنود کننده/تقویت کننده- یعنی وجوه مشخص نظریه های ثرندایک و اسکینر فاصله گرفت. همچنین هال نخستین کسی بود که درباره تاثیر مشترک یادگیری و سائق بر رفتار و نیز درباره تاثیر خستگی (از راه بازداری واکنشی و بازداری شرطی) پیش بینی های دقیقی به عمل آورد.

انتقاد

این نظریه از این بابت که در تبیین رفتارهای خارج از آزمایشگاه ارزش چندانی ندارد مورد انتقاد قرار گرفته است. هیل (۱۹۹۰) در بررسی خود از آخرین نظریه هال (۱۹۵۲) گفته است: «به فرض که بخواهید تعیین کنید چند کوشش متوالی تقویت نشده لازم است تا خاموشی کامل رخ دهد، یک راه این است که اصل موضوع ۱۴ را مورد استفاده قرار دهید. طبق این اصل موضوع، توان برانگیختگی مستقیما متناسب است با تعداد کوشش های تقویت نشده تا رسیدن به خاموشی. راه دوم استفاده از اصل موضوع ۹ است که طبق آن باید مقدار بازداری واکنشی و بازداری شرطی را جمع کرد و حاصل را از توان برانگیختگی کسر نمود. راه سوم این است که طبق اصل موضوع ۷ توجه داشت که وقتی مقدار پاداش صفر است، مقدار K نیز صفر است که صرف نظر از مقدار سایر متغیرهای رابط، توان برانگیختگی نیز صفر می شود. معلوم می شود که این سه راه، صرف نظر از اینکه جواب های درست بدهند یا نه، به نتایج متضادی می انجامند. زمانی که یک نظریه پیش بینی های نادرستی به دست می دهد باید مورد تجدید نظر قرار گیرد. زمانی که یک نظریه همسانی درونی ندارد به گونه ای که درباره یک موضوع پیش بینی های متضادی انجام می دهد، ارزش آن به عنوان یک نظریه دقیق شدیدا مورد سوال قرار می گیرد».

کاچ (۱۹۵۴) گفته است که هال نظریه خود را به اندازه کافی اصلاح نکرد و بسیاری از نکات متناقض آن را نادیده گرفت. منتقدان معاصر نیز همین مضمون را تکرار می کنند. یکی از پیشنهاد های جالب این است که هال نظریه سازی را به صورت معکوس انجام داد.

شپارد (۱۹۹۲) در این باره نوشته است: «هال و اسپنس به عوض اینکه از اصول اولیه نظم بندی های قابل آزمون تجربی استخراج کنند، نمودار متغییرهای وابسته قابل آزمون تجربی را در ارتباط با متغیرهای مستقل دستکاری شده رسم می کردند، به دنبال یک تابع ریاضی که متناسب با داده های رسم شده باشد می گشتند، و سپس تابع انتخابی را به عنوان یک “اصل موضوع” نظریه خود مطرح می ساختند.

با همه این کوتاهی ها، نظریه هال یکی از اکتشافی ترین نظریه ها در تاریخ روان شناسی بوده است. پس از مرگ هال، اسپنس بود که نظریه هال را گسترش داد و اصلاح کرد. پیرو مهم دیگر هال نیل ای. میلر است که نظریه هال را به زمینه های شخصیت، تعارض، رفتار اجتماعی و روان درمانی گسترش داد.

پیرو دیگر هال، رابرت آر. سیرز است که تعدادی از اصطلاحات فرویدی را به مفاهیم نظریه هال ترجمه کرد و به میزان وسیعی در زمینه روان شناسی آزمایشی کودک پیشرفت نمود. روان شناسان دیگر پیرو هال ا. هوبارت ماورر است که در ضمن مطالعه زمینه هایی چون پویایی شخصیت و ویژگی های خاص یادگیری در ارتباط با ترس و اضطراب، بسیاری از اندیشه های هال را مورد استفاده قرار داد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۲۷ مرداد ۱۳۹۴