دکتر پیمان دوستی

پیمان دوستی: موسس مرکز روانشناسی پذیرش و تعهد، مربي پذيرش و تعهد درماني(درمان مبتني بر پذيرش و تعهد)، مولف و مترجم كتاب هاي اكت، درمانگر اختلالات اضطرابی، افسردگی و وسواس

گزارش وبینار “هوش مصنوعی و آینده روان‌درمانی: رقیب یا ابزار؟”

به مناسبت روز روان‌شناس و مشاور، کلینیک روان‌شناسی پذیرش و تعهد در تاریخ سه‌شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، وبینار تخصصی رایگانی با عنوان “هوش مصنوعی و آینده روان‌درمانی: رقیب یا ابزار؟” برگزار کرد.

این رویداد با حضور دکتر پیمان دوستی (عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد، پژوهشگر و‌ موسس کلینیک) و دکتر نرگس حسینی نیا (مسئول فنی کلینیک، درمانگر و پژوهشگر) و استقبال گسترده روان‌شناسان، درمانگران و علاقه‌مندان به تحولات فناوری در سلامت روان همراه بود.

در این وبینار، موضوع‌های مهمی مورد بحث قرار گرفت از جمله:

• روان‌درمانی در عصر دیجیتال چگونه تغییر کرده و چه فرصت‌ها و چالش‌هایی را به همراه دارد؟

• محدودیت‌های هوش مصنوعی در درمانگری: وقتی ربات گوش می‌دهد اما نمی‌تواند معنای انسانی را به درستی درک کند.

• نقش انسان در فرآیند درمان و ضرورت حفظ ارتباط انسانی اصیل در عصر فناوری.

• تحلیل اینکه آیا هوش مصنوعی رقیبی برای روان‌درمانی سنتی است یا ابزاری برای ارتقای کیفیت درمان.

• آینده‌ای که روان‌درمانگران با انتخاب‌های آگاهانه خود می‌توانند در شکل دادن به آن نقش داشته باشند.

در بخش پایانی وبینار، پرسش و پاسخ تعاملی با شرکت‌کنندگان برگزار شد که بر غنای علمی این نشست افزود.

کلینیک روان‌شناسی پذیرش و تعهد ضمن سپاس از حضور ارزشمند شرکت‌کنندگان، بر تداوم برگزاری برنامه‌های آموزشی-تحلیلی در راستای ارتقای دانش و بینش حرفه‌ای جامعه روان‌شناسی کشور تاکید می‌کند.

هوش مصنوعی رقیب روان درمانی یا ابزاری کمک کننده؟

آینده روان درمانی با وجود هوش مصنوعی چگونه است؟


عصر دیجیتال چالش‌های جدیدی را برای روان‌درمانی ایجاد می‌کند. بیش از چهار میلیارد نفر در سراسر جهان از اینترنت استفاده می‌کنند و اکثر آنها با رسانه‌های اجتماعی درگیر هستند.

نویسندگان:

دکتر پیمان دوستی

دکتر نرگس حسینی نیا

عصر دیجیتال و تغییرات در نحوه ارتباطات انسانی، تأثیرات عمیقی بر روابط بین‌فردی دارد که نیازمند بررسی در روان‌درمانی است.​

سوارتز و همکاران (۲۰۲۰) پژوهشی در این خصوص انجام دادند و بیان کردند، تغییرات عصر دیجیتال می‌توانند منجر به افزایش تنهایی، اضطراب و افسردگی شوند.​ آنها عنوان کردند می توان از تکنولوژی استفاده کرد تا روان درمانی بین فردی در محیط‌های دیجیتال نیز، به‌ویژه در زمینه‌هایی مانند درمان از راه دور (teletherapy) و استفاده از فناوری‌های نوین در فرآیند درمان، به کار گرفته شود.

بیتی (۲۰۲۴) نیز در خصوص روان درمانی در عصر دیجیتال چنین می گوید: روان درمانی در دنیای دیجیتال، از چندین جهت به ویژه افزایش دسترسی به روان درمانی، کمک کننده بوده است. برای مثال، در این زمینه می توان به رفع موانع جغرافیایی و تداوم مراقبت اشاره کرد.

فناوری‌های نوین، از جمله رسانه‌های اجتماعی و هوش مصنوعی، فرصت‌ها و چالش‌های جدیدی را برای روان‌درمانی ایجاد کرده‌اند  .در کلاس های درس در دانشگاه، دانشجویان سوالاتی این چنینی را می پرسند:

  • آیا ارائه مشاوره از طریق رسانه‌های اجتماعی اخلاقی است؟
  • آیا هوش مصنوعی می‌تواند جایگزین روان‌درمانگران شود؟

شاید بتوان روان درمانی ها را به دو طبقه عمده دسته بندی کرد:

۱) روان درمانی های مبتنی بر یک پروتکل دقیق و ساختار یافته

که در آنها برنامه‌های درمانی مشخصی تدوین می‌گردد. این روش به‌دلیل ساختار مشخص و تمرکز بر راه‌حل‌ها، برای برخی مراجعان مفید است.​

۲) روان درمانی های متمرکز بر مراجع:

این رویکرد بر خودشناسی و رشد فردی تأکید دارد. درمانگر نقش تسهیل‌گر را ایفا می‌کند و با طرح سؤالاتی، مراجع را به کاوش در احساسات و افکار خود ترغیب می‌کند. این فرآیند مشارکتی، به مراجعان کمک می‌کند تا راه‌حل‌های درونی خود را کشف کنند.​

سوال هایی که مطرح می شود این است:

آیا برای یک برنامه طولانی مدت روان درمانی، می توان هوش مصنوعی و استفاده از پروتکل های آماده را جایگزین روان درمانی های مبتنی بر پروتکل دقیق و ساختار یافته کرد؟

آیا مراجعین، به چیزی بیشتر از اجرای پروتکل نیاز دارند؟

آیا رابطه ی انسانی ایجاد شده بین درمانگر و مراجع، می تواند چیزهای بیشتری نسبت به اجرای صرفا پروتکل به مراجعین بدهد؟

استفاده از فناوری می‌تواند دسترسی به خدمات روان‌درمانی را افزایش دهد، اما سؤالات اخلاقی مهمی را نیز مطرح می‌کند:

  • آیا هوش مصنوعی می‌تواند پیچیدگی‌های احساسات انسانی را درک کند؟
  • آیا استفاده از الگوریتم های موجود در هوش مصنوعی، برای ارائه حمایت درمانی در شرایط حساس، اخلاقی است؟
  • چگونه می‌توان تعادل بین مزایای استفاده از هوش مصنوعی و نیاز به روابط انسانی در روان‌درمانی را برقرار کرد؟

در سال‌های اخیر، هوش مصنوعی (AI) با سرعت چشمگیری وارد عرصه سلامت روان شده است؛ از چت‌بات‌هایی که نقش شنونده‌ی همدل را بازی می‌کنند تا الگوریتم‌هایی که علائم افسردگی و اضطراب را شناسایی می‌کنند.

اما آیا هوش مصنوعی می‌تواند جایگزینی واقعی برای روان‌درمانگر انسانی باشد؟ در حالی‌که فناوری وعده‌ی دسترسی سریع، ارزان و بی‌وقفه به «حمایت روانی» می‌دهد، باید خطرات و محدودیت‌های این جایگزینی را با دقت بررسی کرد.

نخستین محدودیت بنیادین AI در روان‌درمانی، فقدان درک هیجانی واقعی است. هوش مصنوعی می‌تواند واژگان همدلانه را تقلید کند، اما نه تجربه‌ی درونی هیجانات انسانی را دارد و نه «حضور انسانی» را بازتولید می‌کند.

رابطه‌ی درمانی، که قلب تپنده‌ی روان‌درمانی است، فراتر از تبادل کلمات است؛ این رابطه نوعی تجربه‌ی بین‌فردی است که بر بستر اعتماد، همدلی، سکوت‌های معنا‌دار، و دگرگونی تدریجی شکل می‌گیرد – چیزی که الگوریتم‌ها هنوز حتی به سطح ابتدایی آن هم نزدیک نشده‌اند.

خطر دیگر، ساده‌سازی یا کلیشه‌سازی تجربه‌ی انسانی توسط الگوریتم‌هاست. بسیاری از چت‌بات‌های درمانی بر اساس مدل‌های شناختی-رفتاری طراحی شده‌اند و به سرعت سعی می‌کنند مشکل را تشخیص دهند و راه‌حل ارائه دهند. این روند ممکن است برای برخی نشانه‌ها سودمند باشد، اما در مواردی مانند اختلالات شخصیت، تروماهای پیچیده یا بحران هویت، این رویکرد می‌تواند حتی آسیب‌زا باشد، چرا که انسان را به مجموعه‌ای از علائم یا الگوهای رفتاری فرو می‌کاهد.

از منظر اخلاقی نیز، اعتماد به هوش مصنوعی برای مداخلات درمانی جدی، چالش‌برانگیز است. چه کسی مسئول خطای تشخیصی یا توصیه‌ی نادرست AI است؟ چگونه می‌توان حریم خصوصی، رضایت آگاهانه و امنیت اطلاعات را در پلتفرم‌های درمانی مبتنی بر AI تضمین کرد؟

در نهایت، روان‌درمانی فقط گفت‌وگو نیست؛ فضا ساختن است، برای بودن، برای کاوش، برای رنج کشیدن و رشد کردن در حضور دیگری که می‌بیند، می‌شنود و می‌فهمد.

ربات‌ها شاید بتوانند گوش دهند، اما هنوز نمی‌توانند بفهمند. و در روان‌درمانی، فهمیدن چیزی فراتر از تحلیل زبان است؛ نوعی دیدن انسان است، با تمام پیچیدگی‌ها، دردها و امیدهایش.

با گسترش روزافزون فناوری‌های دیجیتال در حوزه سلامت روان، از پلتفرم‌های درمان آنلاین گرفته تا هوش مصنوعی و ربات‌های گفت‌وگومحور، این سؤال اساسی مطرح می‌شود: در جهانی که دستگاه‌ها می‌توانند بشنوند، تحلیل کنند و پاسخ دهند، روان‌شناس انسانی چه نقشی دارد؟ آیا جایگاه او تضعیف می‌شود یا معنای تازه‌ای می‌یابد؟

واقعیت این است که فناوری می‌تواند در روان‌درمانی نقش مکمل ایفا کند، اما نمی‌تواند جایگزین روان‌شناس شود. آنچه درمانگر انسانی به اتاق درمان می‌آورد، چیزی فراتر از اطلاعات و مداخلات تکنیکی است؛ او خود «ابزار درمان» است. حضور درمانگر، با تمام ویژگی‌های انسانی‌اش—از لحن صدا تا حالت چهره، از مکث‌های معنادار تا واکنش‌های هیجانی—بخشی از فرآیند درمان است، نه صرفاً واسطه‌ای برای اجرای تکنیک.

پژوهش ها نشان می دهند، صرف‌نظر از رویکرد درمانی و پروتکل مورد استفاده در جلسات روان درمانی، قسمت مهمی از فرایند تغییر، مرتبط با رویکرد یا پروتکل درمانی نیست، بلکه این ارتباط انسانی بین درمانگر و مراجع است که اساس روان‌درمانی مؤثر را ایجاد می کند. اعتماد و رابطه‌ای که در این فرآیند شکل می‌گیرد، زمینه‌ساز تغییرات معنادار در زندگی مراجعان است.​

درمانگر در عصر دیجیتال، تنها منتقل‌کننده دانش نیست؛ او خالق «فضا»ست—فضایی برای درک شدن، دیده شدن، و ارتباط واقعی. او کسی است که تجربه‌ی مراجع را نه صرفاً با تفسیر، بلکه با هم‌احساسی و پذیرش لمس می‌کند. این نوع از تماس انسانی، که اغلب در سکوت‌ها، اشک‌ها و نگاه‌ها متجلی می‌شود، چیزی نیست که هوش مصنوعی بتواند تقلید کند.

همچنین در این عصر پرشتاب، درمانگر نقشی مهم در مقابله با «ازخودبیگانگی دیجیتال» ایفا می‌کند. بسیاری از افراد، با وجود ارتباطات آنلاین گسترده، از تنهایی عمیق رنج می‌برند. روان‌شناس با احیای رابطه‌ی انسانی، به بازسازی پیوندهای اصیل درونی و بیرونی مراجعان کمک می‌کند—پیوندهایی که الگوریتم‌ها توان بازسازی آن را ندارند.

در نتیجه، اگرچه ابزارهای دیجیتال می‌توانند روان‌درمانی را تسهیل، تسریع و گسترش دهند، اما درمان بدون انسان، صرفاً مکالمه‌ای خالی است.  روان‌شناس در عصر دیجیتال نه‌تنها ضروری است، بلکه به دلیل انسانی بودنش، پررنگ‌تر و ارزشمندتر می‌شود. در جهانی که همه چیز در حال اتوماتیک شدن است، انسان بودنِ درمانگر، درمان است.

ورود هوش مصنوعی به حوزه روان‌درمانی، برای بسیاری از روان‌شناسان با اضطراب، پرسش و حتی ترس همراه بوده است. آیا AI جای ما را می‌گیرد؟ آیا درمان انسانی به حاشیه رانده می‌شود؟ اما شاید به جای مقاومت صرف، زمان آن رسیده باشد که با نگاهی واقع‌بینانه و خلاق، هوش مصنوعی را نه رقیب، بلکه ابزاری کمکی برای غنی‌تر کردن تجربه درمانی بدانیم.

در این مسیر، چند توصیه برای روان‌شناسان قابل توجه است:

۱. یادگیری و آگاهی، پیش‌نیاز توانمندسازی است

روان‌شناس امروز نیاز دارد که با مفاهیم پایه‌ای هوش مصنوعی، پلتفرم‌های درمانی دیجیتال، و شیوه عملکرد الگوریتم‌ها آشنا باشد. این آگاهی نه برای «تکنولوژی‌دوست شدن»، بلکه برای تحلیل انتقادی، استفاده هدفمند و حفظ جایگاه حرفه‌ای ضروری است.

۲.  AI را به خدمت بگیرید، نه بالعکس

ابزارهای هوش مصنوعی می‌توانند به روان‌شناسان در تحلیل داده‌ها، پیگیری پیشرفت مراجع، ارائه تمرینات خانگی و حتی طراحی مداخلات ساختاریافته کمک کنند. اما تصمیم‌گیری نهایی، تشخیص بالینی، و مدیریت رابطه‌ی درمانی باید همچنان توسط درمانگر انسانی انجام گیرد.

۳. مرز اخلاقی را پررنگ نگه دارید

در استفاده از AI، روان‌شناس باید به اصولی چون حفظ حریم خصوصی، رضایت آگاهانه، عدم آسیب‌رسانی و شفافیت پایبند باشد. نباید اجازه داد فناوری باعث ساده‌سازی بیش از حد تجربه‌های انسانی یا نادیده‌گرفتن بافت فرهنگی-اجتماعی شود.

۴. بر قدرت رابطه انسانی تأکید کنید

حتی بهترین الگوریتم‌ها، توان ایجاد رابطه‌ای مبتنی بر اعتماد، شفقت و پذیرش بی‌قیدوشرط را ندارند. روان‌شناس می‌تواند در فضای دیجیتال هم، آن حضور انسانی را حفظ کند؛ با صمیمیت، همدلی و توجه واقعی.

۵. همکار باشید، نه قربانی تغییر

با مشارکت در طراحی، ارزیابی و نقد سیستم‌های AI، روان‌شناسان می‌توانند نقش فعالی در جهت‌دهی به آینده روان‌درمانی ایفا کنند. آینده روان‌درمانی، نه تکنولوژیک صرف، بلکه ترکیبی از «فناوری هوشمند» و «حضور انسانی آگاه» خواهد بود.

عصر دیجیتال، با تمام پیچیدگی‌ها و امکاناتش، روان‌شناسی را بر سر یک دوراهی قرار داده است: یا در برابر تغییر مقاومت کنیم و به‌تدریج از جریان تحول کنار گذاشته شویم، یا هوشیارانه و اخلاق‌مدار، این موج را به فرصتی برای بازتعریف نقش خود تبدیل کنیم.

هوش مصنوعی، هرچند قدرتمند و شگفت‌انگیز، همچنان فاقد جوهره‌ی انسانی است:

 تجربه‌ی زیسته، درد مشترک، نگاه همدلانه، و سکوتی که معنا دارد. اما این به معنای طرد کامل آن نیست. ما می‌توانیم AI را در جایگاهی که شایسته‌اش است به خدمت بگیریم: به‌عنوان دستیار دقیق، نه درمانگر جایگزین؛ به‌عنوان ابزار تسهیل‌گر، نه صدای اصلی در درمان.

در نهایت، آینده‌ی روان‌درمانی نه با تصمیم دولت‌ها یا شرکت‌های فناوری، بلکه با کنش حرفه‌ای و آگاهانه‌ی روان‌شناسان شکل می‌گیرد. ما تصمیم می‌گیریم که چگونه با فناوری مواجه شویم: از موضع ضعف و واهمه، یا با جسارت و خلاقیت. می‌توانیم فضایی خلق کنیم که در آن انسان و ماشین در کنار هم کار کنند، اما فهم، معنا، رابطه و تحول، همچنان در دستان انسان باقی بماند.

آینده‌ای که پیش روی ماست، نوشته نشده؛ آینده‌ای است که خودمان انتخاب می‌کنیم.

وبینار «در مسیر حرفه‌ای‌گری» به مناسبت روز روانشناس و مشاور

به مناسبت گرامی‌داشت روز روانشناس و مشاور، وبیناری با عنوان «در مسیر حرفه‌ای‌گری» روز چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ از ساعت ۲۰ تا ۲۲ برگزار خواهد شد. این برنامه با هدف توانمندسازی دانشجویان و دانش‌آموختگان رشته‌های روانشناسی و مشاوره طراحی شده است و با حضور دو تن از متخصصان حوزه روانشناسی برگزار می‌شود.

در این وبینار، دکتر پیمان دوستی، موسس کلینیک روان‌شناسی پذیرش و تعهد، روانشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، سخنرانی‌ای با محوریت «نقشه راه حرفه درمانگری و مشاوره از دریچه نگاه رویکرد پذیرش و تعهد» ارائه خواهند داد. ایشان در این وبینار به معرفی رویکرد پذیرش و تعهد (ACT) و اینکه چطور این رویکرد می‌تواند هم برای روان‌شناسان و هم مراجعین مفید باشد، صحبت می‌کنند.

همچنین، سرکار خانم فریبا دانش‌پژوه، روانشناس بالینی و درمانگر با تمرکز بر اختلالات طیف اوتیسم و کودکان کم‌توان ذهنی، به بررسی تجربه‌های حرفه‌ای خود در زمینه کار بالینی خواهند پرداخت و مسیرهای شغلی قابل طی برای دانش‌آموختگان را معرفی کردند.

این برنامه با همکاری گروه آموزشی درمانگر ذهن آگاه و گروه تخصصی روانشناسی آنلاین برگزار خواهد شد.

حضور دکتر پیمان دوستی در چهارمین همایش بین المللی پژوهش و نوآوری در روانشناسی

کلینیک روانشناسی پذیرش و تعهد (ACT Clinic) مفتخر است اعلام کند که دکتر پیمان دوستی، موسس کلینیک، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و عضو هیات مدیره شاخه فارسی زبان انجمن علوم رفتاری بافتاری ACBS، در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴ در همایش بین‌المللی «پژوهش و نوآوری در روانشناسی: با نگاه ویژه به رفتار درمانی شناختی» که توسط دانشگاه علوم و فناوری آریان در هتل میزبان شهر بابلسر برگزار می‌شود، به عنوان سخنران و عضو کمیته علمی حضور خواهد داشت.

شایان ذکر است که شاخه فارسی زبان ACBS در این همایش، به عنوان حامی معنوی حضوری خواهد داشت.

موضوع سخنرانی: «باز اندیشی در نقش ما به عنوان درمانگر: مجری پروتکل یا سازنده‌ی فضا؟»

در این سخنرانی، دکتر دوستی به بررسی و تحلیل نقش درمانگر در رویکردهای درمانی موج سوم، به‌ویژه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) خواهد پرداخت. ایشان به موضوعات کلیدی همچون تفاوت بین نقش درمانگر به عنوان «مجری پروتکل» و «سازنده فضای درمانی» و تاثیر این دو رویکرد در فرآیند درمان، خواهد پرداخت.

همچنین، دکتر دوستی به عنوان عضو کمیته علمی همایش، در جریان فرآیند علمی این رویداد بین‌المللی مشارکت خواهند داشت.

این همایش فرصتی ارزشمند برای تبادل دانش و تجربه میان پژوهشگران، درمانگران و اساتید حوزه روانشناسی فراهم خواهد آورد و کلینیک پذیرش و تعهد مفتخر است که دکتر دوستی در این رویداد مهم حضور دارند.

امید است که این سخنرانی و مشارکت علمی به ارتقاء دانش و مهارت‌های حرفه‌ای در زمینه درمان‌های روانشناختی کمک کند و زمینه‌ساز پیشرفت‌های بیشتری در این حوزه شود.

گزارش برگزاری وبینار تخصصی: «چطور در مسیر حرفه‌ای از خود مراقبت کنیم؟»

در تاریخ چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۴، کلینیک روان‌شناسی پذیرش و تعهد (ACT Clinic) با هدف ارتقاء سلامت حرفه‌ای روان‌شناسان و درمانگران، اقدام به برگزاری وبینار تخصصی با عنوان «چطور در مسیر حرفه‌ای از خود مراقبت کنیم؟»نمود. این رویداد با سخنرانی دکتر پیمان دوستی (عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و موسس کلینیک ACT) برگزار شد و با استقبال بیش از ۲۰۰ ثبت‌نام‌کننده از سراسر کشور روبه‌رو گردید.

هدف وبینار

این نشست علمی با تمرکز بر مفاهیم «شفقت به خود» و «خودمراقبتی حرفه‌ای»، به بررسی چالش‌های روان‌شناسان در مسیر حرفه‌ای، فرسودگی هیجانی، فشار نقش‌های درمانگری، و اهمیت پرداختن به سلامت روان فردی پرداخت.

محورهای اصلی ارائه‌شده

۱. دلایل ضرورت خودمراقبتی برای روان‌شناسان:

• بار عاطفی و روانی ناشی از کار با مراجعان

• فشار ناشی از انتظارات بالا و کمال‌گرایی حرفه‌ای

• مرزهای مبهم بین زندگی شخصی و کاری

• تجربه احساسات پیچیده مانند گناه، ترس یا درماندگی

• نیاز به آگاهی هیجانی و تنظیم عاطفی مداوم

۲. مراحل آغاز خودمراقبتی با رویکرد شفقت‌ورزانه (CFT):

• آگاهی از نیاز به مراقبت از خود

• پرورش لحن مهربان با خود و پذیرش محدودیت‌ها

• ایجاد فضاهای امن فیزیکی و روانی

• ایجاد روتین‌های شفقت‌آمیز روزانه

• ارتباطات حمایتی و جلب همدلی

۳. تمرین‌های کاربردی ارائه‌شده:

• تنظیم هیجانات از طریق تحلیل سه سیستم هیجانی (تهدید، انگیزش، ایمنی)

• نامه‌نویسی شفقت‌آمیز به خود

• تمرین شفقت در مواجهه با شکست و کاهش خودانتقادی

• استفاده از صدای درونی حمایتگر

• تمرین همزمان شفقت به خود و دیگران در بافت حرفه‌ای

جمع‌بندی و پیام نهایی

دکتر دوستی در بخش پایانی وبینار تأکید کرد:

«پایداری حرفه‌ای روان‌شناس وابسته به توانایی او در مهربان بودن با خودش استتنها در صورت مراقبت ازخود، می‌توان مراقب دیگران بود

استقبال چشم‌گیر از این وبینار نشان‌دهنده‌ی نیاز عمیق جامعه روان‌شناسی به یادگیری، گفتگو و تمرین در حوزه خودمراقبتی بود. کلینیک پذیرش و تعهد امیدوار است با ادامه این مسیر و برگزاری رویدادهای مشابه، بستری برای رشد حرفه‌ای درمانگران و ترویج سلامت روان در خودِ جامعه درمانگری فراهم آورد.

بررسی و توصیف ذهنیت قربانی در افراد دارای اختلال شخصیت مرزی

اختلال شخصیت مرزی (BPD) یک وضعیت روانی شایع در محیط‌های بالینی و عمومی است. به نظر می‌رسد بخش قابل توجهی از افراد مبتلا به BPD ذهنیت قربانی را در طول سال‌های زندگی خود به همراه دارند. بنابراین، این مطالعه با هدف بررسی و توصیف ذهنیت قربانی در افراد مبتلا به BPD انجام شد. این پژوهش از روش کیفی به شیوه تحلیل محتوا استفاده کرد. اطلاعات به دست آمده سازماندهی و سپس داده‌های جمع آوری شده طبقه بندی شدند. یافته‌ها نشان داد که ذهنیت قربانی در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در ۵ دسته قرار می گیرد که با ۱۲ حالت و ۳۰ شاخص توصیف می شود.

۵ دسته به دست آمده شامل موارد زیر است:

 ۱) عدم مسئولیت پذیری:

مانند سرزنش شرایط بیرونی، عدم پذیرش مسئولیت پیامدهای اعمال و انتخاب های خود و احساس مظلومیت و مورد بی عدالتی قرار گرفتن

۲) باور به شکست خورده بودن در زندگی:

مانند انجام ندادن تلاش کافی برای بهبود وضعیت و بی اهمیت دانستن دستاوردها

۳) سرزنش دیگران و ایجاد احساس گناه در آنها:

مانند توقعات بالا از دیگران داشتن، مداوم احساس مورد حمله یا انتقاد قرار گرفتن و بیان اینکه هیچ کس مرا نمی فهمد

۴) احساس تنهایی مزمن:

مانند بیان اینکه هیچکس من را نمی خواهد و یا بیان اینکه هیچ کس به من کمک نکرده و حمایت نمی کند

۵) احساس مزمن مورد سوء استفاده قرار گرفتن:

مانند بیان اینکه در بیشتر روابطم، دیگران از من سوء استفاده می کنند یا بیان اینکه دیگران تا زمانی که به من نیاز دارند مرا می خواهند.

از تجزیه و تحلیل داده‌های این تحقیق می‌توان نتیجه گرفت که داشتن ذهنیت قربانی نقش آفرینی نیست، بلکه فرد مبتلا به BPD عمیقاً به آن اعتقاد دارد و این می تواند شبیه به طرحواره‌ای در مورد من قربانی هستم باشد.

ارجاع به این مقاله:

Dousti, Peyman., Hosseininia, Narges. (2025). Examining and Describing the Victim Mentality in People with Borderline Personality Disorder. Recent Innovations in Psychology. 2(1), 26-32. 10.22034/rip.2024.459160.1035

دانلود این مقاله

اختلال عشق وسواسی (Obsessive Love Disorder/ OLD)

اختلال عشق وسواسی (OLD) یک اصطلاح غیررسمی است که برای توصیف دلبستگی جنسی یا عاشقانه ناسالم فرد به دیگری استفاده می شود. این اختلال اغلب می تواند با تمایلات بیش از حد و همه جانبه برای محافظت، داشتن یا درگیر شدن با فرد شناسایی شود. بسیاری از افراد با سبک های عشق وسواسی، اختلال های زمینه ای مانند وسواس فکری عملی ((OCD، دلبستگی های ناایمن، هذیان، یا عزت نفس پایین را نیز تجربه می کنند.

نویسنده: هایلی شفر و راجی ابوالحسن
ترجمه و خلاصه: پیمان دوستی

اختلال عشق وسواسی (Obsessive Love Disorder /OLD) یک اختلال روانی رسمی شناخته شده نیست، بلکه بیشتر یک سبک رابطه است که با وسواس های ناسالم برای یک فرد خاص مشخص می شود. این تثبیت ها می توانند ماهیت عاشقانه، جنسی یا کنترل کننده داشته باشند و ممکن است منجر به رفتارهای نامناسب و توهین آمیز شوند.

هدف عشق وسواسی گاهی اوقات شریک فعلی است، اما همچنین می تواند یک شریک سابق، دوست فعلی یا حتی یک غریبه باشد. موارد مربوط به غریبه ها (یعنی وسواس های افراد مشهور) کمتر رایج است و ممکن است با اختلالات هذیانی و روان پریشی همراه باشد. عشق وسواسی که در متن یک رابطه متعهدانه رخ می دهد، اغلب به عنوان درهم تنیدگی یا هم وابستگی شناخته می شود. با گذشت زمان، این نوع روابط تمایل به یک طرفه شدن دارند.

علائم اختلال عشق وسواسی

هیچ لیست استانداردی از علائم اختلال عشق وسواسی وجود ندارد، اما وسواس نسبت به فردی که احساسات عاشقانه یا جنسی قوی نسبت به او دارد، شایع ترین علامت گزارش شده است. علائم ممکن است به صورت افکار، اشتیاق یا خیال پردازی های مداوم در مورد شخص ظاهر شوند که عملکرد یا تمرکز روی چیزهای دیگر را برای فرد سخت می کند. ترس و ناامنی اغلب در هسته عشق وسواسی قرار دارد و ممکن است نشانه یک مشکل روانی یا عاطفی عمیق‌تر باشد.

در زیر علائم رایج اختلال وسواسی عشقی آورده شده است:

۱) عاشق شدن شدید و سریع

فردی که دچار عشق وسواسی می شود، اغلب به شدت و به سرعت عاشق یک فرد دیگر می شود. ایجاد ناگهانی این احساسات قوی می تواند یک پرچم قرمز باشد، به خصوص زمانی که سابقه رفتار وسواسی یا سوء استفاده در روابط یک فرد وجود داشته باشد. این عشق حتی زمانی که فرد مورد نظر تلاش های او را رد کند، همچنان می تواند ادامه داشته باشد.

۲) افکار پایدار و تکرار شونده درباره شخص

وسواس ها، تشریفات ذهنی پایدار و تکرار شونده هستند. در اختلال عشق وسواسی، آنها ممکن است شامل تخیلات جنسی یا عاشقانه باشد که میل یا محبت را بر می انگیزد. همچنین ممکن است افکاری مبنی بر خیانت این شخص یا ترک رابطه وجود داشته باشد که می تواند باعث ترس و ناامیدی شود. در نهایت، تمرکز بر هر چیز دیگری برای فرد دارای وسواس، دشوار است.

۳) احساس اشتیاق و میل شدید

عشق وسواسی معمولاً دارای رگه هایی از اشتیاق برای نزدیک شدن یا درگیر شدن با موضوع مورد علاقه خود است.

۴) نادیده گرفتن سایر وظایف و روابط

امیال عشق وسواسی ممکن است بر توانایی فرد برای عملکرد در بخش های خاصی از زندگی تأثیر بگذارد، که می تواند باعث شود آنها در محل کار، روابط و زندگی شخصی خود مشکلاتی را تجربه کنند.

۵) حس مالکیت و حسادت

هنگامی که شخصی نسبت به کسی عشق وسواسی پیدا می کند، اغلب از سوی هر کسی که از نزدیک و به طور پایدار با او تعامل دارد، احساس خطر می کند. آنها معمولاً حسادت و حس مالکیت نسبت به شخص نشان می دهند که ممکن است در آینده به رفتارهای توهین آمیز تبدیل شود.

۶) نقض حریم خصوصی و مرزهای شخصی فردی که به او عشق وسواسی دارید

احساسات ترس و حسادت مرتبط با عشق وسواسی می تواند باعث شود تا فردی که عشق وسواسی دارد، حریم خصوصی و مرزهای شخصی فردی که به او عشق وسواسی دارد را نقض کند. هذیان های حسادت آمیز و عشق وسواسی به ویژه وقتی با هم ترکیب شوند خطرناک هستند، زیرا ارتباط نزدیکی با تجاوز، سوء استفاده و جنایت خشونت آمیز دارند.

۷) باورهای هذیانی درباره شخص یا رابطه

گاهی اوقات، OLD شامل هذیان (باورهای نادرستی که کسی با اعتقاد قوی دارد) در مورد آن شخص یا رابطه با او است. در مواردی، ممکن است فرد از تصدیق یا پذیرش اینکه یک رابطه به پایان رسیده یا دیگر او را دوست ندارد امتناع کند.

۸) بیش از حد چسبیدن یا کنترل کردن فردی که به او عشق وسواسی دارید

اگر هدف مورد نظر فرد با او رابطه برقرار کند، شخصی که عشق وسواسی دارد اغلب به سرعت وابسته می شود. شریک جدید ممکن است از احساس خفه شدن یا نیاز به فضا از او شکایت کند، به خصوص اگر خیلی کنترل کننده باشد یا شریک زندگی را از سیستم های حمایتی جدا کرده باشد.

۹) فانتزی های مکرر درباره شخص

افرادی که عشق وسواسی دارند اغلب سناریوها و فانتزی های مفصلی را در ذهن خود می سازند تا اجرا کنند. این فانتزی ها نقش مهمی در حفظ احساسات شدید نسبت به فرد دارند.

۱۰) امتناع از پذیرش “شنیدن نه” از طرف شخص

وقتی عشق یک فرد ماهیتی وسواسی پیدا می کند، تحمل ایده طرد شدن یا جدا شدن از فردی که به او وسواس دارد برای او بسیار دشوار می شود. هنگامی که طرف

حافظه‌ی بدن و مسیرهای عصبی

وقتی علائمی را در بدن خود احساس می کنیم، اغلب سعی می کنیم مانند مکانیکی که دوچرخه را تعمیر می کند، مشکل را برطرف کنیم. ما به دنبال قسمتی هستیم که به مشکل خورده و نیاز به تعمیر دارد.

منبع: bodysymptoms.org

ترجمه و خلاصه: دکتر پیمان دوستی

اما این رویکرد برای بدن ما، بعضی وقت ها کار نمی کند. گاهی اوقات نمی‌توانیم قسمتی که به مشکل خورده وعلائم ما را توضیح می دهد را پیدا کنیم. یکی از دلایل شکست این رویکرد این است که بدن مانند دوچرخه نیست. سیستم عصبی ما در بروز علائم نقش دارد.

همچنین درک بدن با استفاده از تشبیه آن به کامپیوتر ممکن است تا حدی مفید باشد، اما به طور کامل ماهیت بدن ما را نشان نمی‌دهد. برخلاف کامپیوترها، بدن ما زنده است. بدن ها تاریخچه ای دارند، یاد می گیرند و خود را برای رویارویی با چالش های جدید به روز می کنند.

بنابراین، بیایید استعاره متفاوتی را معرفی کنیم: تصور کنید در حال قدم زدن در زمینی از چمن های بلند در نزدیکی محل زندگی خود هستید. جایی است که زیاد پیاده روی می کنید. مقداری از چمن ها صاف شده و یک مسیر ایجاد می‌کند. طبیعتاً راه را انتخاب می کنید، راه را می دانید و پاهایتان خشک می ماند (ضرب المثلی به این معنی که چون قبلا بارها آن را امتحان کرده‌اید، نتیجه را حتی اگر بد باشد می دانید و ریسکی در کار نیست، پس آن را انتخاب می‌کنید). با این حال، همیشه می‌توانید راه دیگری را برای قدم زدن انتخاب کنید، مسیری که مشکلات کمتری را به همراه داشته باشد. با این حال، شما راه آشنا و قدیمی خود را طی می کنید و هر بار طی کردن این راه، باعث می‌شود قدم های شما مسیر را کمی عمیق تر کند.

این کمی شبیه نحوه شکل گیری تجربه در حافظه بدن است. تا زمانی که آگاهانه مسیر جدیدی را انتخاب نکنیم، مغز و بدن ما به طور خودکار کارها را به روشی که ما با آن آشنا هستیم انجام می دهد. همانطور که یک عمل را تکرار می کنیم، مسیر آشنا را عمیق تر می کنیم. تجربیات ما به عادت هایی تبدیل می شوند که خلبان خودکار رفتارهای بعدی ما را شکل می دهند.

این حافظه بدن محدود به مغز نیست. اعمال تکراری، اثر خود را در سایر ساختارها و سیستم های بدن ایجاد می‌کند. به عنوان مثال، هنگامی که یک مهارت جدید را تمرین می کنیم، مانند یادگیری بافتنی یا نواختن گیتار، ساختار و اتصال ماهیچه های دستان خود را به طور نامحسوس تغییر می دهیم. نتیجه این است که ما به راحتی قادر به انجام اقداماتی هستیم که ممکن است قبلا غیرممکن به نظر می رسید. ورزشکاران نیز از این واقعیت برای تمرین استفاده می کنند.

بنابراین، حافظه بدن نه تنها گذشته ما را به ما می گوید، بلکه بر آینده ما نیز تأثیر می گذارد. اینکه آیا امروز بدن ما قدرت، انعطاف یا مهارت انجام کاری را دارد، به عادت های گذشته ما بستگی دارد. عادات فعلی ما تعیین می کند که آیا امکانات آینده ما محدود است یا گسترش پیدا می کند.

سبک های مقابله ای و ذهنیت های (حالت های) طرحواره ای

سبک ها یا راهبردهای مقابله ای، مجموعه‌ای از رفتارها یا افکار هستند که در موقعیت‌های استرس‌زا، ناخوشایند یا تهدیدکننده به کار می‌روند.

ذهنیت های (حالت های) طرحوارهای ممکن است انطباقی ​​باشند و به ما اجازه ‌دهند به طور مناسبی به محیط‌هایمان پاسخ دهیم و آنها را برای رسیدن به اهدافمان هدایت کنیم. همچنین ممکن است ناسازگار یا ناکارآمد باشند، یعنی ممکن است ما را از مشارکت در ابعاد مختلف زندگی‌مان به روش های سالم، موثر و سازگار، بازدارند.

منابع: یانگ و همکاران (۲۰۰۶) و melimpsychology.com

گرد آوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی

نیازهای عاطفی اساسی دوران کودکی ما، همان نیازهایی است که ما احتیاج داشتیم توسط مراقبین اصلی مان به اندازه کافی خوب ارضا شوند. شکل گیری ذهنیت های طرحواره ای، تا حد زیادی به نحوه ارضا شدن این نیازها بستگی دارد. این پنج نیاز، شامل موارد زیر است:

۱) نیاز به دلبستگی ایمن (امنیت، ثبات، محبت، پذیرش)

کودکان نیاز دارند تا نیازشان به امنیت، ثبات، پذیرش، عشق و تعلق خاطر در خانواده و توسط والدین‌شان تامین شود، هرچند در ادامه مسیر رشد، همسالان، معملان و … نیز در ارضای این نیاز نقش بازی می‌کنند. برای ارضای نیاز به دلبستگی ایمن، والدین باید سه ویژگی داشته باشند: ۱) دردسترس بودن، ۲) پاسخگو بودن به نیازهای کودک نه نیازهای خودشان، ۳) با ثبات بودن.

عدم ارضای به اندازه کافی خوب نیاز به دلبستگی ایمن، حوزه‌ی بریدگی و طرد را تشکیل می‌دهد. افرادی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد نمی توانند دلبستگی‌های ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند. چنین افرادی معتقدند که نیاز آنها به ثبات، امنیت، محبت، عشق و تعلق خاطر بر آورده نخواهد شد. خانواده‌های اصلی آنها معمولا ۱) بی ثبات (رها شدگی/ بی ثباتی)، ۲) بد رفتار (بی اعتمادی/ بد رفتاری)، ۳) سرد و بی عاطفه (محرومیت عاطفی)، ۴) طرد کننده (نقص و شرم) یا ۵) منزوی (انزوای اجتماعی/ بیگانگی) هستند.

افرادی که طرحواره آنها در این حوزه قرار می‌گیرند، اغلب بیشترین آسیب را می بینند. کودکی آنها تکان دهنده بوده و در بزرگسالی نیز به صورت نسنجیده از یک رابطه خود آسیب رسان به رابطه‌ای دیگر پناه می برند یا از برقراری روابط بین فردی نزدیک اجتناب می‌کنند. محور اصلی درمان این گروه، اغلب رابطه‌ی درمانی با درمانگر خود می‌باشد.

۲) نیاز به خودگردانی/ استقلال، کفایت و هویت

کودکان نیاز دارند تا برای عملکرد مستقل و در نهایت جدا شدن از خانواده تشویق شوند. این توانایی در مقایسه با افراد هم سن و سال سنجیده می‌شود.

عدم ارضای به اندازه کافی خوب نیاز به خودگردانی، استقلال، کفایت و هویت، حوزه‌ی خودگردانی و عملکرد مختل را تشکیل می‌دهد. در این حوزه، انتظارات فرد از خود و محیطش با توانایی‌های محسوس او برای عملکرد مستقل یا موفقیت آمیز تداخل دارد.

طرحواره‌های این حوزه معمولا در خانواده هایی به وجود می آید که اعتماد به نفس کودک را کاهش می‌دهند، گرفتارند، یا بیش از حد از کودک محافظت می کنند و کودک را برای کارهای بیرون از خانه تشویق نکرده‌اند.

۳) نیاز به آزادی در بیان نیازها و هیجان‌های سالم

کودکان نیاز به بیان نیازهای و هیجان‌های خود دارند و به شیوه‌ای سالم آنها را ارضا کنند. ممکن است برخی والدین کودک را با قید و شرط پذیرفته باشند و ممکن است تمایلات هیجانی والدین و منزلت اجتماعی ارزش بیشتری نسبت به نیازها و احساس‌های کودک داشته باشد.

در نتیجه، کودکان برای دستیابی به تایید، تداوم رابطه‌ی عاطفی یا اجتناب از انتقام و تنبیه، به جای رسیدگی به نیازهای خود، به دنبال ارضای نیازهای دیگران هستند. آنها به دنبال پذیرش جویی و جلب توجه هستند. چنانچه نیاز به آزادی در بیان نیازها و هیجان‌های سالم به اندازه‌ی کافی خوب ارضا نشود، حوزه‌ی دیگر جهت مندی شکل می‌گیرد.

این حوزه مربوط به تمرکز افراطی بر تمایلات، احساس‌ها و پاسخ‌های دیگران است به شکلی که فرد نیازهای خود را نادیده می گیرد.

این کار به منظور دریافت عشق و پذیرش، تداوم ارتباط با دیگران، یا اجتناب از انتقام و تلافی صورت می‌گیرد.

طرحواره‌های این حوزه معمولا در خانواده‌هایی به وجود می‌آیند که کودک را با قید و شرط پذیرفته‌اند و ممکن است تمایلات هیجانی والدین و منزلت اجتماعی ارزش بیشتری نسبت به نیازها و احساس‌های کودک داشته است.

۴) نیاز به خودانگیختگی و تفریح

کودکان نیاز دارند هیجان‌های خودانگیخته آنها مانند شادی، تفریک کردن و مواردی از این دست را ارضا کنند. برخی خانواده‌های فضایی برای ارضای به اندازه کافی خوب تفریح و شادی به کودکان نمی‌دهند (نه زیاد و نه کم). برخی والدین، کودکان را به حوادث منفی زندگی گوش به زنگ کرده‌اند و زندگی را منفی گرایانه یا طاقت فرسا به کودکان نشان داده‌اند.

چناچه نیاز به نیاز به خودانگیختگی و تفریح به اندازه‌ی کافی خوب ارضا نشود، حوزه‌ی گوش به زنگی و بازداری بیش از حد را تشکیل می‌دهد. طرحواره های این حوزه موجب می‌شوند فرد تاکید افراطی بر واپس زنی احساس‌ها و انتخاب‌های خود انگیخته داشته باشد.

آنها ممکن است در عملکرد و رفتار اخلاقی‌ای که منجر به از بین رفتن خوشحالی و ابراز عقیده هستند قواعد و انتظارات انعطاف ناپذیری داشته باشند.

این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می‌آید که در آنها عصبانیت، توقع، و گاهی تنبیه مشاهده می شود.

در این خانواده ها بر عملکرد عالی و بی نقص گرایی، وظیفه شناسی، پیروی از قوانین، و اجتناب از اشتباه تاکید می‌شود. همچنین در افراد دارای طرحواره‌های این حوزه تمایلی نهفته نسبت به بدبینی و نگرانی وجود دارد و فرد باید در تمام اوقات گوش به زنگ باشد.

۵) نیاز به محدودیت‌های واقع بینانه و خویشتن داری

کودکان نیاز دارند تا چیزهایی در خصوص نحوه احترام به دیگران، حقوق آنها، همکاری کردن، متعهد بودن و خویشتن داری را بیاموزند. چنانچه این نیاز به اندازه‌ی کافی خوب ارضا نشود، حوزه‌ی محدودیت‌های مختل شده را تشکیل می‌دهد.

این حوزه مربوط به نقص در محدودیت‌های درونی و احساس مسئولیت در قبال دیگران و اهداف بلند مدت زندگی است.

طرحواره‌های این حوزه منجر به بروز مشکلاتی در رابطه با رعایت حقوق دیگران، همکاری با دیگران، تعهد یا هدف گزینی، و رسیدن به اهداف واقع بینانه می‌شود.

این طرحواره‌ها در خانواده هایی به وجود می‌آید که دارای سهل انگاری افراطی، سردرگمی، یا حس برتری هستند.

در برخی موارد ممکن است کودک نتواند ناراحتی‌های معمول را تحمل کند یا راهنمایی کافی دریافت نکرده است.

یک ذهنیت (حالت) طرحواره ای در ارتباط با یک طرحواره خاص یا پاسخ های مقابله ای فعال می شود که کنترل عملکرد فرد را به دست می گیرد.

ذهنیت های (حالت های) طرحواره ای گوناگونی تا کنون شناسایی شده اند که در اینجا ۹ ذهنیت (حالت) ناکارآمد و ۳ ذهنیت (حالت) کارآمد، در مجموع ۱۲ ذهنیت (حالت) به چهار دسته، طبقه بندی شده اند: ۱) ذهنیت های مقابله ای ناکارآمد، ۲) ذهنیت های کودکانه، ۳) ذهنیت های والدین، و ۴) ذهنیت بزرگسال سالم. در زیر شرح مختصری از هر یک از ذهنیت ها ارائه شده است.

۱) ذهنیت (حالت) کودک شاد:

این ذهنیت حالت از جمله ذهنیت های کارآمد می باشد. زمانی که ذهنیت کودک شاد برای فرد فعال باشد، او عمدتا احساس هایی از دوست داشته شدن، رضایت، مرتبط بودن، مراقبت شدن، لذت بردن، شادکامی، پذیرفته شدن، ارزشمند بودن، درک شدن، تایید شدن، اعتماد به نفس، شایستگی، متکی به خود بودن سالم، ایمنی، انعطاف پذیری و قوی بودن را تجربه می کند. این ذهنیت انطباق پذیر است و خوش بینی واقع بینانه ای دارد.

۲) کودک آسیب پذیر:

اگر این ذهنیت فعال باشد، فرد احساس می کند نیازهای عاطفی اساسی یا فیزیکی اصلی اش برآورده نمی شوند. هنگام فعال شدن این ذهنیت، فرد اغلب «احساس تنهایی، انزوا، غمگینی، درک نادرست، بدون حمایت بودن، نقص داشتن، محرومیت از محبت و توجه، غرق شدن، بی کفایتی، به خود شک داشتن، نیازمند بودن، درماندگی، ناامیدی، ترس، اضطراب، نگرانی، قربانی بودن، بی ارزش بودن، مورد بی مهری واقع شدن، دوست نداشتنی بودن، گمشده، بی جهت، شکننده، ضعیف، شکست خورده، مظلوم، ناتوان، کنار گذاشته شده، طرد شده و بدبینی” را تجربه می کند.

۳) کودک عصبانی:

فعال شدن این ذهنیت به این معنی است که فرد احساس می کند نیازهای عاطفی یا فیزیکی اصلی اش برآورده نمی شود (گویی ابتدا ذهنیت کودک آسیب پذیر فعال می شود و کودک عصبانی قصد دارد نیازهای ارضا نشده کودک آسیب دیده را ارضا کند، هرچند که روش هایی که کودک عصبانی به کار می برد، عمدتا پیامدهای مناسبی ندارند). هنگام فعال شدن این ذهنیت، فرد «به شدت عصبانی، خشمگین، ناامید یا بی تاب» است.

۴) کودک تکانشی/ بی انضباط:

فعال شدن این ذهنیت، همان حالتی از فرد است که در به تعویق انداختن خواسته ها یا تمایلات مشکل دارد، بر اساس تکانه ها و اصرار برای فوریت عمل می کند، می خواهد نیازها را به شکل فوری ارضا کند، پیامدهای ناگوار تصمیم ها را نادیده می گیرد و فقط در لحظه تصمیم به انجام کاری می گیرد و می خواهد همان لحظه انجام دهد، ممکن است فرد را وادار به پول خرج کردن غیر منطقی، رانندگی بی احتیاط، پیام دادن ها یا زنگ زدن های پشت سر هم به فردی دیگر، مصرف زیاد الکل، رفتارهای جنسی پر خطر یا خارج از چهارچوب و … بکند. فعال شدن این ذهنیت ممکن است رفتار فرد را به شیوه ای خودخواهانه هدایت کند.

در زمان هایی که ذهنیت کودک تکانشی برای فرد فعال باشد، اگر امکان ارضای فوری نیازها وجود نداشته باشد، اغلب به شدت احساس “عصبانیت، خشم، ناامیدی و بی حوصلگی” می کند.

۱) تسلیم کننده (تسلیم سازگار):

اگر ذهنیت (حالت) تسلیم فعال شود، فرد تسلیم طرحواره های فعال خود می شود. فعال بودن این ذهنیت (حالت)، منجر می شود فرد به گونه ای عمل، فکر و احساس کند که الگوهای ناکارآمد ناشی از طرحواره های ناسازگار را حفظ کند. هنگام فعال بودن این ذهنیت (حالت)، ممکن است به شیوه ای «منفعل، مطیع، تسلیم، تأیید جویانه یا خودکم بین» عمل کند.

۲) اجتناب کننده (محافظ بی تفاوت/ محافظ جدا شده):

اگر این ذهنیت (حالت) فعال باشد، فرد راه هایی را برای فرار یا مسدود کردن طرحواره ها پیدا می کند، حتی اگر راه هایی که پیدا می کند در طولانی مدت پیامدهای ناخواسته یا ناگواری را برای فرد به همراه داشته باشد. این ذهنیت (حالت) عمدتاً با جدایی از نیازها، احساسات، افراد و فعالیت ها مشخص می شود. “احساس گوشه گیری، فضای خالی نیاز داشتن، پرت کردن حواس، عوض کردن موضوع، قطع ارتباط کردن، یا نشان دادن علائم بی حوصلگی، برخی از کارهایی است که با فعال شدن ذهنیت محافظ بی تفاوت، ممکن است انجام دهیم.”

۳) بیش از حد جبران کننده (جبران کننده افراطی):

اگر این ذهنیت (حالت) فعال باشد، فرد به شکل افراط گونه ای برعکس طرحواره های فعال خود رفتار می کند، حتی اگر این رفتار افراطی در طولانی مدت پیامدهای ناخواسته یا ناگواری را برای فرد به همراه داشته باشد. «احساس خود بزرگ بینی، پرخاشگری، تلاش برای مسلط بودن به اوضاع، متکبر بودن، غرور، تحقیرکردن، کنترل گری، سرکشی کردن، دستکاری روانی کردن دیگران، استثمارگر بودن، توجه جویی، یا موقعیت طلبی»، بخشی از راهکارهایی هستند (که شاید ناخودآگاه) به عنوان راهی برای مقابله با نیازهای برآورده نشده هنگام فعال بودن این ذهنیت (حالت)، مورد استفاده قرار می گیرند.

۱) ذهنیت (حالت) والدین خوب:

این ذهنیت حالت از جمله ذهنیت های کارآمد می باشد. در واقع این ذهنیت (حالت)، الگوی آموزنده ای برای توسعه و رشد ذهنیت (حالت) بزرگسال سالم است که در طی فرایند روان درمانی، درمانگر نقش آن را به عهده می گیرد تا به مراجع راهنمایی کند که چگونه به موقعیت های چالش برانگیز یا ناراحت کننده، واکنش های متفاوت نشان دهد. به مرور، مراجع این ذهنیت (حالت) را که نقش آن را در درمانگر می بیند، درونی می کند و با الگو برداری از آن، ذهنیت (حالت) بزرگسال سالم خود را پرورش می دهد.

۲) والد منتقد تنبیه کننده:

وقتی ذهنیت (حالت) والد منتقد تنبیه کننده برای فرد فعال باشد، او قوانین را به شدت و سفت و سخت دنبال می کند، خود یا دیگران را سرزنش، تنبیه یا سوء استفاده می کند.

۳) والد پرتوقع

وقتی ذهنیت (حالت) والد پر توقع برای فرد فعال باشد، استانداردها و قواعد سختگیرانه و بالای درونی شده برای موفقیت و کمال را بیان می کند و سخت گیری هایی برای خود یا برای دیگران دارد.

۴) والد القا گر احساس گناه

ذهنیت (حالت) والد القا گر احساس گناه، گونه ای از والد منتقد تنبیه کننده و والد پر توقع است، که با استفاده از پیام های القا کننده گناه برای تعیین انتظارات غیر واقعی، انتقاد، شرم و کنترل ایجاد می کند.

۱) ذهنیت (حالت) بزرگسال سالم

این ذهنیت (حالت)، از جمله ذهنیت های کارآمد ماست که قصد داریم طی فرایند روان درمانی و به مرور، آن را پرورش دهیم. فعال بودن این ذهنیت (حالت)، همان حالت منطقی ماست که در هر لحظه تلاش می کند تا  به عنوان یک فرد بالغ سالم، مناسب ترین تصمیم را بگیرد. بزرگسال سالم، “ذهنیت (حالت) کودک آسیب پذیر را مورد مراقبت قرار می دهد، احساس های او را تایید و تصدیق می کند. محدودیت هایی را برای ذهنیت های (حالت های) کودک عصبانی و تکانشی، توام با احترام تعیین می کند. ذهنیت (حالت) کودک شاد را ترویج و حمایت می کند. ذهنیت های (حالت‌های) ناسازگار والدین را خنثی یا تعدیل می‌کند و در نهایت، اجازه نمی دهد ذهنیت های مقابله ای ناکارآمد، رفتارهای ما را کنترل کنند، بلکه ذهنیت بزرگسال سالم، مناسب ترین واکنش را به عنوان یک فرد بالغ سالم در آن لحظه خاص به موقعیت، از خود نشان می دهد».

خودِ مشاهده گر (تجربه خود به عنوان مشاهده گر/ ناظر) چیست؟

تجربه خود به عنوان مشاهده گر یا خودِ مشاهده کننده (Observing Self)، یکی از ارکان درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT/ اکت) است، که به آن تجربه خود به عنوان زمینه (Self-As-Context) نیز می گویند.

دکتر پیمان دوستی

خودِ ناظر (مشاهده گر)، به بخشی از شما اشاره دارد که همیشه حاضر، پایدار و ثابت است و گویی تمام تجربیات مختلف شما را آگاهانه و بدون قضاوت مشاهده می کند. در واقع، فارغ از هر گونه قضاوتی مبنی بر خوب، بد، درست، غلط و …، خودِ ناظر متوجه افکار،‌ احساس‌ها، خاطرات، حس‌های بدنی و … شما است. هرچیزی که هم اکنون در همین لحظه در حال تجربه کردن آن هستید.

در واقع، ما به بخشی از خودمان اشاره می‌کنیم که به جای آنکه تجربیات درونی ما را به عنوان بخشی از هویت ما در نظر بگیرد، کمی عقب می‌ایستد و نظاره گر تجربیات درونی‌مان می‌باشد. انگار ما بخشی از خودمان را به گونه ای پرورش می دهیم که به جای اینکه “خودمان” را بخشی از “جریان” تجارب درونی‌مان (افکار، احساس‌ها، خاطرات، حس‌های بدنی و …) تجربه کنیم، “خودمان” را به عنوان ناظر تجارب درونی مان تجربه می کنیم.

هنگامی که اضطراب را تجربه می کنید، بخشی از شما وجود دارد که به جای غرق شدن در اضطراب یا تلاش برای فرار از آن، فضا را برای تمام افکار، احساسات، حس های بدنی و خاطرات مرتبط با آن باز می کند. این بخش ثابت شما می تواند متوجه این تجربیات شود.

این مفهوم ممکن است انتزاعی به نظر برسد، اما با من همراه باشید. در درمان پذیرش و تعهد (ACT)، ما به این مفهوم تجربه خود به عنوان زمینه (Self-as-Context) می گوییم که نقطه مقابلی برای تجربه خود به عنوان محتواهای درونی (Self-as-Content) است.  

برای درک بهتر این موضوع، دو لحظه از روز خود را در نظر بگیرید. صبح، ممکن است از خواب بیدار شوید و طیف وسیعی از افکار و احساسات زودگذر را تجربه کنید. بعداً در روز، مجموعه متفاوتی از واکنش ها را تجربه می کنید. در تمام این لحظات، خود مشاهده‌کننده مانند پس‌زمینه‌ای سفید باقی می‌ماند و جایی برای همه چیز دارد. حتی اگر تجربیات درونی شما می آیند و می روند، این بخش از شما پایدار و ثابت می ماند.

این تغییر دیدگاه به ما کمک می کند تا ببینیم که افکار و احساسات مضطرب فقط تجربیاتی هستند که مشاهده می کنیم. آنها ذاتا خوب یا بد نیستند. خود مشاهده‌گر درگیر این تجربیات یا هویت‌های خود نمی‌شود، چه آن‌ها را مثبت یا منفی بدانیم.

بخش دیگری از این مفهوم این است که بخشی از شما وجود دارد که ما می گوییم پشت چشمان شما وجود دارد.

توجه کنید که در حال حاضر به چه چیزی فکر می کنید و سپس بخشی از شما متوجه افکار شما می شود.

توجه کنید که در حال حاضر چه احساسی دارید و سپس بخشی از شما متوجه احساسات شما می شود.

به آنچه می توانید ببینید توجه کنید و متوجه باشید که بخشی از شما متوجه این چیزها می شود.

به آنچه می توانید بشنوید توجه کنید و سپس بخشی از شما متوجه صداها می شود.

به تماس فیزیکی خود با محیط اطراف خود توجه کنید و سپس بخشی از شما متوجه آنها می شود.

توجه کنید که ممکن است بتوانید چه چیزی را بو کنید یا بچشید و سپس بخشی از شما متوجه آنها می شود.

بنابراین یک “شما” در آنجا وجود دارد که از هر چیزی که می توانید ببینید، بشنوید، لمس کنید، بچشید، بو کنید، فکر کنید، احساس کنید و انجام دهید آگاه است.